استاد گرامی و پژوهشگر معزز جناب آقای حجت الاسلام رضا غلامی
باسلام و تقدیم احترام و آروزی بهروزی
طی دومطلب ارائه شده در تاریخ های ششم و شانزدهم شهریور ماه از طرف حضرتعالی در روزنامه فرهیختگان،در باب مرحوم استاد علامه محمدرضا حکیمی و به ظاهر نقدشخصی آن بزرگوار و اندیشه هایش توسط شما،با وجود پاسخ اولیه با عنایت به اصرار بر تداوم تفکر و اندیشه ورزی از طرف شما بزرگوار، این مرقومه را به حضور تقدیم می دارم. امید آنکه مورد تفکر و دقت قرار گیرد.
خرسندم که ناقد محترم در هر دو مطلب،نسبت به نظرخواهی از صاحبان اندیشه دعوت بعمل آورده و خویش را پذیرای مطالعه و تفکر در این نقدها دانسته است.ضمن استقبال از فضای نقد موجود(که البته قبلا نیز موجود بوده است) اینجانب نیز به عنوان یکی از علاقمندان آثار آن مرحوم و نه به عنوان یکی از وابستگان و شیفتگان آن استاد،مواردی را در باب فرمایشات شما که از علمی و انقلابی و مخلصانه بودن آن دفاع می فرمایید،به عرض می رسانم" تا که قبول افتد و که در نظر آید"
1- در مقدمه هر دوبحث ارائه شده اقرار به این مورد داشته اید که به خاطر انس علامه حکیمی با معارف قدسی اهل بیت عصمت و طهارت و زحمات در حد بضاعتشان در مسیر ترویج و تجمیع و نشر آن ،قدردان بوده و زحمات آن فقید سعید را نادیده نمی انگارید. این نوع نگرش،دیدگاهی است بسیار شایسته تقدیر به شرط آنکه در اوج مصیبت شاگردان و علاقمندان آن استاد و درحالیکه همه بزرگان علمی کشور از هر مسلک فکری،مشغول تقدیر و بیان افسوس از هجرت و طلب رحمت برای ایشان هستند،درفضای مجازی با آن توییت و در فضای حقیقی با مقاله نخست خویش، دل صاحبان عزا را بدرد نمی آوردید که این نه رسم جوانمردی است و نه شیوه "علمای ربانی".دقت کنیم که نمی شود در فضایی به قول شما عاطفی و احساسی است،نمک بر زخم پاشید و انتظار داشت که تقدیر و تشکر از غیرمغرضان فوران نماید.ای کاش رسم دیرین حرمت به اموات را حداقل تا چهلم استاد حفظ می نمودید.
جالب اینکه بیشتر از وفات استاد آنچه شما را ناراحت و دلخور نموده است،جوابهایی بوده است که در قبال توییت ناپخته از نظر زمانی،دریافت کرده اید و همین باعث شده تا جری تر شده و استادمرحوم را به شدیدترین حملات در مقاله اول مورد تفقد قرار دهید! جالب تر آنکه نوشته اید اطمینان دارید روح استاد فقید از این نوشته ها نامسرور نخواهد بود. ان شاء الله استاد حکیمی با آن وسعت فکری و عظمت روحی،از شما به خاطر فرمایشاتتان ناراحت نمی شوند اما مطمئنم از اینکه بارها و بارها از شرایط نقددرست در کتابهای خود نوشته و متاسفانه حوزیان عزیز همچنان از رعایت آن غافلند، دلگیر و افسرده خواهند گردید.ای کاش اندکی قبل از ارسال توییت به نیت خود در نوشتن و نشرش می اندیشید تا مقاله اول هیچگاه شکل نگیرد.
برای بنده عجیب است که چگونه به قول فرمایش تان ،نقدهایی که جا داشت در زمان حیات استاد منتشر شود به ساعات و روزهای بعد از حیات آن عزیز موکول شده و وظیفه روشنگری و تعهد به آزاد اندیشی بعد از رحلت ایشان به جوش و خروش می آید.چگونه به یکباره مجلس عزای عزیزی ،تبدیل به تریبون تبلیغی استادی می شود تا بتواند نام برند خویش را بر اذهان حک نماید آنهم نه با بیان فضایل ،بلکه به ذکر برخی باورهای غلط و قابل نقد.
2- استاد گرامی اینکه در هر دو مقاله اصرار دارید که جوابهایی که برای نقد شما خواهد آمد ناشی از فضای عاطفی و احساسی علاقمندان استاد خواهد بود و یا همه طرفداران استاد را به پاسخهای غیر علمی متهم می نمایید،این روش شایسته شما نیست. چگونه است که همه مخالفان توییت شما متهم به اجنبی و ضد انقلاب و سکولار بودن کرده و همه منتقدین خود را نیز در این جرگه به حساب می آورید؟چرا با زدن برچسب های سیاسی خطرناک و دادن کد های غلط به مخاطبین،ضمن مظلوم نمایی ،خود و فرمایشاتتان را حق جلوه می دهید؟آیا دشمن تراشی و خیال و وهم وجود نقشه دشمن در نقد اندیشه هایتان،مایه اثبات نظریاتتان می شود؟ پیشنهاد می شود حریت را در نقادی رعایت کرده و انتخاب راه درست را به اندیشه مخاطبین گرامی بسپارید. اگر استدلال هایتان آنقدر قوی هست که خللی به آن وارد نمی شود،از ارائه افکار نهراسید و قاعده "انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال" را رعایت نمایید. ای کاش برای فرار از اندیشه تراشی، دشمن تراشی نکنید. امید آنکه بعد از نگارش این نقد، امثال حقیر متهم به ارتباط با آلبانی و حجتی و احمدی نژادی و آخوندهای سکولار و عدالت خواهی قلابی نشویم که البته میزان در قلابی و اصیل بودن عدالت خواهی در مقاله دوم شما نیزمجهول مانده، که به موقع به نقد آن نیز خواهم پرداخت.
3- مرقوم فرموده اید که علامه تا پایان دهه شصت در جامعه حضور داشته و بعد از آن عزلت گزیده و خانه نشین شده.نوشته اید عمده تالیفات مربوط به پیش از انقلاب است و به همین خاطر بوی کهنگی داده و آثاری تاریخی به حساب می آیند. نخست خدمت شما محقق گرامی عرضه می دارم که با بررسی تاریخی فرمایش شما،نقص اطلاعات و نادرستی ادعا به خوبی روشن میشود.اینکه علامه تا قبل از دهه هفتاد فعالیت های قلمی و قدمی بسیاری داشته و بعد ازآن خانه نشین شده است ،کاملا نادرست است.کافی است به تاریخ چاپ تالیفات و آثار استاد مراجعه نمایید و ببینید که ایشان تا آخرین لحظات عمر،حتی در ماهای واپسین سال 1399 مشغول قلم زدن و نگارش اندیشه ها بوده اند.استاد که خود مروج اصطلاح "عالم حاضر" بوده حال چگونه خود غایب باشد؟. مگر نه این است که ترویج نظریه مکتب تفکیک که شما مخالف آن هستید،در دهه هفتاد رخ داده است؟ مگر نه این است که آثار استاد در دفاع از مقام عقل و الهیات الهی در مقابل الهیات بشری مربوط به دهه هشتاد است؟ مگر غیر از این است که "الحیات" اخوان حکیمی در دهه نود تکمیل شده است؟ پس استاد عزلت نگزیده و انزوا اختیار نکرده.
مطلب بعد اینکه آیا اصطلاح بوی کهنگی و یا برچسب آثار تاریخی زدن به آثاری که حیات در آن جاری بوده و همچنان از خورشید قرمز روی کتابهایش خون حماسه می جوشد،درست است؟ آیا این شیوه نشانگر حریت و آزادگی یک پژوهشگر است؟ هنوز که هنوز است ازنخستین آثار علامه حماسه جوانه زده و خون سرخ تشیع از آن می جوشد.شاید قصور از ما علاقمندان آثار ایشان بوده که خوب به معرفی آثار نپرداخته و خدا را شکر با رانت بیت المالی به تبلیغ آثار نپرداخته ایم ،والا چگونه ممکن است یک پژوهشگر با داشتن موسسه ای علمی از خروش کتابهای جلد سفید با خورشید قرمزش،غافل بوده باشد؟ حدس میزنم استادبعد از دهه 60، اثری مقبول اندیشه شما وهمفکرانتان تدوین نکرده است که شما چنین از ایشان و آثارشان چشم پوشیده اید. الحمدلله آثار علامه در دسترس همگان بوده و همه آزاد اندیشان می توانند با مطالعه آنها در باب بوی کهنگی و تاریخی بودن آنها قضاوت کرده ومغلوب تهمت شما بزرگوار نشوند.
درباب عدم حضور در مناصب دولتی و تجلی بیشتر در جامعه و ادعای علم داشتن و پز لباس دادن،چون استاد عالم عامل بوده و اهل خودنمایی نبوده اند،بله استاد از جامعه ی مطلوب شما و همفکرانتان غایب بوده و این مایه مباهات است نه دلیل بر نقصان. مسلک علامه برخلاف روش بسیاری،گیر افتادن در دام نام ها وتقلید کورکورانه از نوشته ها نبوده و نیست.مسلک علامه شخص پرستی و موسسه سازی و جایگاه تراشی برای اشخاص نیست. بلکه مسلک علامه شناخت حق است و بعد شناخت اهل آن. لذا علاقمندان به علامه، نه عاشق شخصیت و نه عاشق سخنرانی های غیر موجود ایشان و لحن بیان و کلامشان و نه تیپ و شمایلشان نیستند.بلکه آثار ایشان و مسلک فکریشان دل از اندیشه ورزان و تعقل مداران ربوده و خورشید قرمز کتابهایشان را هادی در دنیای مملو از ظلمت قرار داده است.
4- استاد را به دوری از دوستان انقلابی و متهم به فتاوایی خاص در باب نظام در مجالس محدود نموده اید.ای کاش اندکی در آثار موجود استاد مطالعه می نمودید تا بدانید استاد همانقدر که در آثار پیش از انقلابش از عدل و قسط سخن رانده و مردم را به قیام و تحرک دعوت نموده،و همانقدر که در ایام انقلاب به قول خودشان دوران "پیروزی بزرگ"، نسبت به بزنگاه ها و خطرهای موجود انذار داده،در آثار1358 از لزوم تصفیه برخی از انقلاب سخن رانده و در آثار سال 1359درباب وجود برخی انحراف ها و لزوم بازگشت به شعارهای انقلاب و فرمایشات امام امت قلم فرسایی کرده است. ای کاش غم نامه ایشان از عدم تحقق "تفسیر آفتاب"شان را مطالعه کنید تا ببیند چقدر آزاد مردانه مقصود خویش از آن کتاب را تحقق یافتن هدفها و ارزشها و برنامه و دستورالعمل های قرآن ومعارف اهل بیت می داند که صادق در هر عملکردی نبوده و گاهی غروب آفتاب عدالت اسلامی و قسط قرآنی و یا ممانعت از آن با ابری متراکم و مانعی ظلمانی مانع از فروغ گستری آن گردیده و صراحتا از خواننده آثارش می خواهد دین مورد نظر ایشان که همان اسلام بر دو پایه توحید و عدل است را ملاک قراردهند و مقهور اسامی و عناوین نشوند.آری استاد از انقلاب دور نیافتاد بلکه به اقرار بسیاری از دردمندان ،از همان اوایل ، نظام اسلامی دچار نفوذ برخی منافقین ضد دین گشته (خود شما هم به همین مطلب اذعان کرده اید)و اهداف والای آن در اثر همین نفوذها،دچار خلل و انحراف گردید. استاد تا آخر عمر بر تحرک و قیام برای عدالت تاکید داشت و آیا مگر هدف انقلاب1357 غیر از این بوده است که شما استاد را دور از انقلاب می شمارید؟ آیا سخن از عدالت زدن ،نقد و تخریب انقلاب است؟آیا سخن از رجعت به اهداف والای اسلامی ،نشان از قطع رابطه است؟ ای کاش تعریف شما را از دوستان انقلابی می دانستم؟
احساس می کنم در متهم کردن استاد به کم کاری در بین اندیشه ورزان نیز رعایت انصاف را نکرده اید.تعریف کار فرهنگی از نظر شما برای یک نظریه پردازچیست؟ آیا چون استاد موسسه ای از پول بیت المال تاسیس نکرده و پول مورد نیاز فقرا را تبدیل به دفتر و میز مدیریت برای خویش ننموده است،متهم به کم کاری است؟ آیا چون علامه به جای موسسه زدن برای عدالتخواهی و ایجاد بروکراسی برای تدوین اندیشه ها و به صف کردن محقق و پژوهشگر وبرگزاری همایش های ظالمانه،به ساده ترین میز تحریر عصر حاضر، اکتفا و در عوض به کارعَمَلی به جای ادعای عَلَمی پرداخته است،متهم به کم کاری است؟ اگرکار فرهنگی یعنی تولید اندیشه و ایجاد گزاره هایی برای تامل و تعقل،ارائه نظریه با پشتوانه و به چالش کشیدن افکار،دعوت مردم به تعقل راستین به جای تقلید و بردگی ذهنی،بله استاد در این باب کارهای بسیاری انجام داده که شما حتی آنها را تورق ننموده اید.شاید هرگاه کتاب تمام سفیدی دیده اید که خورشیدی قرمز رنگ بالای آن میخروشد ، از تن زدن به آن هراسیده اید که مبادا اندیشه در حصارتان ، فرصتی برای رهایی یافته و دچار ضرب آراء و اندیشه ها شود. ای کاش طبق ادعایتان نتایج موسسات پرکار از جمله موسسه خودتان را به مخاطبین عرضه فرمایید تا مایه عبرت بزرگان در باب کار فرهنگی باشد وکم کاری و پرکاری تعریفی مجدد گردد.
5- علامه حکیمی نه تنها به صدا و سیما بلکه به هیچ نهاد و ارگانی اجازه نداند که از شخصیت ایشان نردبانی برای ترقی ساخته و وجهه و آبروی ساختگی برای خویش دست و پا نمایند. می فرمایید هیچ سانسوری در کار نبوده اما در همین ایام کسالت ایشان و گزارشهای تهیه شده و حتی بعد از رحلت ایشان،عجیب ترین سانسورها در صدا و سیمای مملکت اسلامی رخ داده و "الحیات" استاد هرچقدر عظیم جلوه داده شده(که الحق نیز چنین است)آثار معارفی استاد از جمله آثار مربوط به مباحث کلامی و نظریه مهم تفکیک، تعمدا به فراموشی سپرده شد.چرا از کتابی که استاد آن را از لیست کتبش حذف و اجازه تجدید چاپ نداده بودند،مرتب یاد شد ولی از مکتبی که استاد مروج و معرف آن بودند هیچ سخنی به میان نیامد؟ آیا سانسور بالاتر از اینکه آثار استاد گزینشی مورد حذف و اضافه و تبلیغ و غفلت قرارگیرند؟ استاد نیازی به تبلیغ صدا وسیما نداشته و کلام و بیان ایشان در قلم و کاغذ تبلور یافته و الحمدلله به گوش بسیاری از عدالت خواهان در کشور و خارج از مرزها رسیده است.
از عدم حضور استاد در همایش گلایه داشته اید و رابطه چهل ساله دوستی استاد با علامه جعفری را به جمله ای خلاصه و نظر خویش بر این رابطه را تحمیل کرده اید. نخست اینکه استادهای بسیاری بر سر سن های همایشهای مشابه، مقام علمی شان به جایزه ای مادی تحقیر شده و دبیران آن همایشها افتخار کرده اند بر اجرای کاری عظیم! دوم اینکه همایش های مد نظر شما عزیزان که مجری و دبیر آن نیز بوده اید ،جامعه را به کدام هدف از اندیشه های بزرگانی مثل علامه جعفری نزدیک کرده و یا آشنا ساخته ؟ بگویید تا مخاطب این مرقومه نیز از آن غافل نشود. سوم اینکه ای کاش جواب استاد در رد دعوت جشنواره فارابی را چند بار بخوانید تا درد استاد را خوب بفهمید که ایشان عالم را حاضر در جامعه می خواهد، نه حاضر در همایش و روی سن .
6- در باب "الحیات" اخوان حکیمی که خود نیز مقر به استفاده از آن در گذشته و حال هستید، بایستی از بزرگان علم و اندیشه اسلامی نظر خواست نه عزیزان محصور در اندیشه های فلسفی .توجه کنید که هیچ کس الحیات را باکتب اربعه شیعه مقایسه نکرده ونخواهد کرد. اما بی شک قرار بر حدیث سازی نبوده است که استاد از غیر کلینی بهره ببرد.از سوی دیگر همانگونه که از مشخصات کتاب "کافی" ،تبویب بی مانند آن است،حتما "الحیات" نیز باب بندی بی نظیرش می تواند در طول تاریخ تشیع ، بی مانند باشد. فرموده اید شرحها ذوقی است و غیرمنسجم و ترجمه های دلبخواهی . اندیشمند عزیز جناب آقای غلامی،ای کاشی یکدور "الحیات" را بخوانید تا بفهمید که آنچه در طول 40 سال تلاش علمی در جمع آوری "الحیات" رخ داده دقیقا از یک هدف و آبشخور فکری نشات گرفته و برخلاف اندیشه بسیاری از مدعیان ،هر روز به رنگی جدید خودنمایی نکرده. آنچه "الحیات" را دل نشین کرده همین استمرار و مداومت بر اهداف و شرحهای بی نظیر آن بوده است ،والا که موسوعه های فراوان از موسسات کپی کار ، بسیار در جامعه موجود است و احتمالا مورد تایید شما. "الحیات" انسان را دچار گیجی و سردرگمی نمی کند،بلکه آنچه من مسلمان انقلابی را دچار حیرت می نماید،خواندن قواعد حکومت اسلامی و دیدن اعمال دور از آن است.شاید بهتر است به جای گیر افتادن در تعصب ها،به فکر انطباق اعمال با قوانین اسلامی و عمل به علوم اندوخته شده باشیم.
تذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که "الحیات "برای دوران محدود انقلاب نگاشته نشده و هدف آن جامعه مشتاق معارف ناب اسلامی در قالبی منظم وبه روز است که با وجود امکان نقادی آن، انحرافی انگاشتن آن ظلمی است غیر قابل بخشش. سردرگم کردن مردم از نظام اسلامی هدف" الحیات" نبوده ،اما خب شاید عاملان و مدیران در نظام اسلامی گاهی تعاریف صحیح از نظام اسلامی را چندان نپسندند. استاد خود در سال 1359 فریاد می زند که آیا قرار بوده نقد خوب در گذشته بکنیم و امروز بعد از پیروزی بزرگ ،عمل خوب نکنیم؟ آری "الحیات" میزانی است برای نظامی که می خواهد هرآن و هر لحظه اسلامی بماند . "الحیات" ترازویی است برای مدیرانی که خواهان اقتصاد اسلامی به جای اقتصاد تکاثری و جهنمی هستند. "الحیات" مایه حیات ارواحی است که هنوز به اقامه قسط و عدل امیدوارند. وبدانیم که شیطان همیشه در کمین است و حرکت بر مدار عدل،همیشه مشکل.
7- استاد را مشهور به عدالت گرایی قبل از انقلاب دانسته و از باب مباحث پراکنده و فاقد نظم علمی و داستان سرایی ها در باب عدالت از طرف ایشان گله دارید.متاسفم برای ناقدی که اصول نقد را رعایت نکرده و جایگاه خویش را آنقدر رفیع بپندارد که دچار کوری در دیدن حقایق گردد. اولا استاد عمرخویش را برای تکمیل "الحیات" گذاشته و این کار در اواسط دهه نود محقق شده است در زمانی نزدیک به هشتاد سالگی استاد و اوج مشکلات جسمی . ثانیا اگر به مجلدات "الحیات" دقت نمایید که نمی نمایید، ایشان تز فکری خویش را الحمدلله تکمیل و ارائه داده است آنهم با عزمی جزم. ثالثا الفاظی که بکار برده و آثار استاد را پراکنده کاری و فاقد نظم و داستان پردازی دانسته اید ، حتی اگر نقد کتاب ها باشد زشت است تا چه رسد به نقد نویسنده آنها.
جناب آقای غلامی جالب است در هر دو مقاله خود را نهایت علم و کار خود را کاری علمی قلمداد کرده و بقیه را از کار علمی برکنار می دانید. احتمالا کار علمی در حد تز دکتری ، همان آثار موسسات زیرنظر شماست با موضوعات تکراری،پروپوزال های کپی کاری ، نتایج از پیش مشخص و امتیازات اهدایی. چگونه از عدم رغبت استاد به یک کار علمی روشمند سخن می گویید وچگونه از عدم جلب نظر اندیشمندان ومتفکران سخن می رانید؟ با چه میزانی ؟ با چه عیارسنجشی؟ آیا پیامهای تسلیت صادره اندیشمندان و بزرگان را تورقی کردین وچنین قضاوت نابجایی نمودین؟ ما را به احساسی و عاطفی بودن متهم می کنید ،اما مطمئن باشید نقد استاد آنهم به این بی ادبی، سکوی پرتابی برای صعود شما نمی شود.
اگرشماجزوعالمان حاضر در جامعه می بودید ،حتما شاهد نقدهای مکرر آثار استاد در نشریات و حتی به صورت ویژه نامه و کتب مستقل چاپ شده بودید و چنین خود را بی عیب و استاد را غافل از اشکالات فکریش نمی دانستید. استاد طالب نقد بود و بارها و بارها خود را با نوشتن اندیشه ها و بیان نظریه هایش در معرض نقد تمام متفکرین جامعه بدون برچسب زدن و محدود کردن قرار داده و همیشه و همه حال دعوت به نقادی درست می کرد. ایشان حتی در نقد فلسفه نیز دوستان و به قول شما صاحبان تعصب به آثارش را به انصاف و رعایت اصول نقد دعوت و چارچوب های لازم را مطرح می کرد و ای کاش همان اصول از طرف ناقدان آثار استاد نیز رعایت می شد. ای کاش کمی از میز پرثمرتان،فاصله می گرفتین و می دیدید که دانش آموخته های سطوح پایین حوزه نیز خود را منتقد آثار علامه و مدافع فلسفه جازده و به این شیوه برای خود وجهه ای می اندوختن. شاید آنقدر فاصله از حوزه گرفته اید که نمی دانید مقابله با آثار علامه در حوزه ها،جزویکی از تکالیف محسوب می شود.شاید از نشریات آنقدر به دورین که ویژه نامه های انتقادی در باب استاد و آثارش از تمامی جناحهای فکری را ملاحظه نفرموده اید. جالب است شما و همفکرانتان از طرفداران قلیل استاد می ترسیدید و آنوقت درست در روز رحلت ایشان،وظیفه روشنگری و کمک به اعتلای اسلام عزیز ! به خاطر مبارکتان خطور کرده است؟ ترس امثال شما از طرفداران قلیل بوده یا استحکام اندیشه؟ استاد گرامی،اندیشه مکتوب موردی نیست که با مرگ جسمی نویسنده قابلیت استفاده و نقد نداشته باشدلذا شما و همه هفکران و صد البته همه مخاطبین را دعوت به مطالعه تمامی آثار استاد نموده و نقد تک تک آنها را از شما مطالبه می نماییم "تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد."
8- استاد عزیز،مرحوم علامه را به صفتی غیر قابل بیان موصوف و ایشان را عامل یاس در جامعه خوانده اید.ایشان را به صرف حدیث خوانی آنهم در جمع های محدود و انطباق های نادرست متهم کرده اید.ایشان را نه در باب نظریه پردازی عدالت ونه در باب ارائه الگو برای پیاده سازی عدالت موفق ندانسته اید. خب سلمنا. حال بگویید استادی که به قول شما در دهه هفتاد خانه نشین بوده است و جمع محدود علاقمند داشته و آثارش بوی کهنگی داشته، چه اصراری است به نظریه خواستن از اینچنین استادی و الگو خواهی از چنین انزوا طلبی ؟ ایشان ساکت،ایشان غایب،ایشان دور از جامعه،خب شمایی که در جامعه بودین و با متتد علمی و روشهای به روز آشنا و در متن جامعه حاضر بودین ،برای الگوی پیاده سازی عدالت در جامعه چه کرده اید؟ کو نظریه عدالتتان؟ کو الگوی مدنظرتان؟ الگو ونظریه را بدهید کافی است ،اجرایش پیشکش. آیا استاد جای شما را تنگ کرده بود یا اینکه نظریاتش ،خط بطلانی بر نظریات وبافته های ذهنی همفکرانتان قلمداد می شد؟ استاد که در انزوا بود شما صدای غرزدنش !! را از کجا می شنیدید؟ چرا آنچه خود داشتین از استاد تمنا میکردین؟
جالب است از سویی از گوشه گیری استاد گلایه می کنید و از سویی دیگر می نویسید که ارائه الگوی پیاده سازی عدالت کار اجرایی نیست و عالم عدالت پژوهی می خواهد که این امربزرگ را برعهده بگیرد. کدام عالم عدالت پژوه اینکار را کرده تا ما خود مبلغ او در جامعه باشیم؟ لطفا نام ببرید تا پیروش گردیم. استاد عزیز، خاصیت علامه این بود که عدالت پژوهی صرف را نیاز جامعه نمی دانست، بلکه عدالت خواهی را اصلی ترین نیاز برمی شمرد.
9- از اینکه استاد را به توصیف هوشمندی در مقابل عناصر زاویه دار با انقلاب ستوده اید از شما کمال تشکر را دارم.در باب عدم اطلاع استاد از جامعه و یا رساندن اطلاعات نادرست به استاد و درنتیجه انتقاد های نادرست به نظام،خواهشمندم لیست این انتقادهای نادرست را بفرمایید تا مردم خود قضاوت کنند. لطفا بفرمایید استاد در کدام آثار در قالب چه جملات و مفاهیمی انتقادهای نادرستی به نظام کرده اند تا مردم خود قاضی باشند.لطفا بفرمایید که دقیقا کدام عناصر زاویه دار با انقلاب و رهبری پیرامون ایشان را گرفته بودند ،تا مردم خود قضاوت کنند.
نوشته اید استاد کل نظام را به اشتباه متهم به بی عدالتی نموده است.اولا چنین اتهامی از طرف استاد هیچگاه صادر نشده و همیشه قالب،نقد بر نظام به جای تهمت حاکم بوده و از سوی دیگر استاد اگر نقدی کرده اند میزان را نیز تبیین نموده و مستندات روایی و قرآنی آن را بیان کرده اند.سعی وافر کرده اید در بند بند به ظاهر نقدعلمی تان، استاد را دور از جامعه نشان دهید اما جالب است آثار استاد،نامه های استاد، نقدهای استاد به جامعه نشان از حضور آگاهانه دارد نه حضور مقلدانه. نشان از "اجتهاد متحرک" دارد نه "اجتهادمنجمد". نشان از جوش و خروش دارد نه جمود و واماندگی. جناب آقای غلامی،نقد می تواند فقط یه نقطه مشخص و یک اثر و یا مجموعه آثار را شامل شود و پخته تر باشد.چه اصراری دارین که تمام زندگی یک فرد را نقد و خود را مطلع کامل بدانید،درحالیکه حتی کل آثار استاد را یکدور مطالعه نکرده اید. جناب آقای غلامی چرا از عدالتخواهی استاد و نظریه عدالت ایشان اینقدر هراسانید؟
10- قیام برای عدالت را در دو جنبه علمی و عملی دانسته و استاد را از هر دو، دست خالی معرفی کرده اید.هنوز هم در شک هستم از شمایی که برای عدالت خواهی استاد حتی از نظر علمی جایگاهی قائل نیستین، اما ایشان را به دوری از وادی عملی محکوم می نمایید. ای کاش کتاب به قول شما کهنه ی استاد به نام"امام در عینیت جامعه" را می خواندین. ای کاش می دیدین که استاد در انتهای مقدمه می نویسند نام این کتاب باید "عالم در عینیت جامعه" باشد. ای کاش مشاهده می فرمودین که استاد از سال 1354 در این کتاب فریاد بر می آورد که امام عینت گراست و عالم مدعی ماموم بودن نیز باید در متن جامعه حاضر و متناسب با آن دارای موضع باشد.جناب آقای غلامی،آثار استاد نشان می دهد که آیا استاد قیام علمی داشته اند یا نه؟ به نوشته خودشان بین "حکمت تدبیر و حکمت شمشیر" بررسی و اعلام موضع کرده اند یا نه؟ چرا مرتب استاد را به خانه نشینی متهم و مرتب گلایه می کنید؟ استاد در خانه ماند نه برای رفاه،نه برای آسودگی،بلکه برای همان قیامی که شما با میزتان در حسرت فهمیدن جزئی از اهدافش مانده اید. استاد در خانه ماند تا عزیزان عاشق قدرتی، عنان کار را در دست گرفته و از سواری بر اسب چموش قدرت لذت ببرید . استاد در خانه ماند تا مردم همچنان عالمی را بشناسند که دین به دنیا نفروخته و همچنان قلم به عدالت می زند. استاد در خانه ماند تا فرمایش معصوم در باب "جامعه منهای فقر" را تبیین کند تا بعد از ایشان،مردم به دین بدبین نشوند، بلکه دینداران را مورد مواخذه قرار دهند.
آیا استاد خود را محک نزده؟ آیا استاد به ظرافت ها آشنا نبوده؟ آیا استاد اهل عینیت بخشی نبوده؟ وااسفا از اینهمه بدبینی به نظریه پرداز عدالت خواه. قرار است اینچنین اندیشه ورزی را ترویج دهیم؟ کرسی آزاد اندیشی و اندیشه ورزی که مدافع آن هستیم این است؟ حق مشورت دهنده را خدمتتان یادآور می شوم که امام سیدالساجدین(ع) فرمود اگر از کسی مشورت گرفتی حقش این است که او را متهم نکرده و نظرش را بشنوی(خواه قبول کنی یا نه). آیا علامه حکیمی را به عنوان یک مشاور در امر عدالت خواهی قبول داشتین؟ آیا حقش را ادا کرده اید؟
جناب آقای غلامی خیلی ها دوست داشتند که حکیمی را وارد در سیستمی آلوده به ارتزاق از بیت المال و قلم زدن به نفع مسئولان نمایند (قبل و بعد از انقلاب) اما الحمدلله که او بسیار باتقوا تر از آن بود که حق را به لقمه نانی بفروشد.
11- استاد عزیز،مخاطب را از طریقی ترسانده اید که انتهای آن زوال تدریجی شیعه،خداحافظی با نهضت امام،سکولاریسم وهم آغوشی با اسلام آمریکایی است! هر خواننده ای بعد از شنیدن چنین انذارهایی ترس وجودش را فراگرفته و از ضمن بیزاری جستن از چنین طریقی و مدافعان آن ،درب تفکر و عقل را در این باب برای همیشه مسدود می سازد. به خدا حق دارد.من نیز از چنین طریقی بیزارم. اما بینی و بین الله منظورتان از این طریق،نظریه مکتب تفکیکی بوده که از دیدگاه شما کم مایه است و توخالی است؟ حیف نیست هزینه ای برای ایجاد چنین واهمه ای از اینچنین مکتب بی بنیه ای(در نظر شما) صرف و خرج شود؟ آیا احساس نمی کنید همین عامل باعث جذب برخی صاحبان اندیشه به سوی مطالعه و راستی آزمایی بیانات شما و اتهامات وارده گردد؟
حرف اصلی و درد دل خودتان را در نقد تفکیک زده اید.کلا نقد شما به استاد در همین بند است.گاهی تفکیکیان مورد سوال قرار می گیرند که شما با این نظریه راه علم و سوال و تعقل را بسته و مورد تهمت هستند که شما مدافع تعطیلی عقلید؟! حال همین عبارات شما نشانگر واقعیت مطلب است که حضرات مدافع فلسفه برای دفاع از مسلک خود حاضرند همه برچسب های موجود گذشته و آینده را نصیب یک نظریه کنند تا مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار نگیرد. توخالی و کم مایه و بی اثر خواندن تفکیک و سطحی نگر بودنش ،توهین است اما برچسب نیست. می توان توهین کننده را به اخلاق توصیه کرد،اما اینکه تفکیک را به برچسب اخباری گری ، عامل زوال تدریجی شیعه خواندن،باعث خداحافظی با نهضت امام قلمداد کردن،مساوی سکولاریسم شمردن و آن را هم آغوش اسلام آمریکایی قلمداد کردن ، متهم می کنید دلیلش چیست؟ جناب آقای غلامی بهتر نیست برای کوبیدن یک اندیشه چنان پیش روید آن اندیشه توان دفاع از خود را داشته باشد.انحصار گرایی تا کجا؟ آیا در منتسب کردن القاب به اندیشه یا هر فردی در نظام اسلامی،رعایت تقوا لازمه است یا نه؟ جناب آقای غلامی،مدافع محترم فلسفه،از چه میترسید ، از مکتب و اندیشه ای به قول خودتان توخالی؟ آیا این است دعوت به تعقل فلسفه؟ آیا این است روش دفاع علمی مورد ادعای فلسفه؟ آیا این است گره گشایی های فلسفی؟ چه کسی جرات دارد حضور فلسفه را تا شما مدافعان غیور حضور دارید در جامعه کمرنگ نماید؟ پس " لاتخف و لاتحزن"
12- چقدر از ته دل از صدای خرد شدن استخوان های تفکیک تمجید می کنید.مبارکتان باشد. ای کاش وقتی این صدا به چنین خروشی در گوش شما طنین افکنده،چنین این مکتب و اندیشه را در اذهان بزرگ نمی کردین. تفکیک استخوان خرد شده کجا و فلسفه ی به قول شما پرخروش که آن را منتسب به امور سیاسی می کنید تا اگر کسی چیزی گفت،ضد سیاست دینی اش جلوه دهید ،کجا؟ استاد عزیز از این اقلیت موجودومحصور در قم و مشهد هراس نداشته باشید اما از محصور کردن اندیشه،از عدم نقد اندیشه های خود ،از عدم به روز رسانی فلسفه،از تقلید متعصبانه از افکار قرون هفت و هشت بترسید که غرور بیجا ،بسیاری اوقات ریشه اندیشه ها را کنده است.
13- تهمت ضدیت تفکیک با عقل و تعقل و یاضدیتش با عرفان و فلسفه نشان از عدم شنیدن شدن ندای خالص فهمی دین در نظریه تفکیک وعدم مطالعه آثار علامه حکیمی دارد . با این حال این نظریه در دهه هفتاد مطرح شده و ربطی به سالهای اولیه انقلاب ندارد.از سوی دیگر با وجود تسلط کامل فلسفه به حوزه و دانشگاه و سیستم مدیریت، گلایه از عدم تمکین در قبال عقل برهانی و عقل ابزاری جای تعجب دارد؟ چرا مدعیان تساوی عقل و فلسفه ، هنوز از عملیاتی نشدن تعقل در نظام سخن می گویند؟ آیا نظریه پرداز نداشته اند یا الگو برای پیاده سازی ؟ و شاید دست آلبانی در کار است.
14- ثمره جهت گیری های فکری علامه حکیمی و طرفداری از آثار ایشان را باز به القابی ترسناک موصوف کرده و همچون کودکی که قرار است به نوعی او را از چیزی بترسانند،توهم لولو در ذهن مخاطب حک می نمایید. مطالعه آثار علامه نه باعث سکولاریسم می شود و نه تن به غرب زدگی سپردن.با سیر فکری علامه پیش رفتن نه خداحافظی از نهضت امام است و نه عدم برداشت صحیح و جامع از اسلام. باورداشت معادی من بر این اصل استوار است تک تک این تهمت ها در روزجزا نیازمند پاسخ گویی بوده و تا چنین مکتوبی موجود است،هر انحرافی ناشی از آن مستوجب عقاب خواهد بود. گاهی استغفار علمی نیز لازم است.
15- در مقاله دوم به زیبایی از عدالت گرایی سخن گفته اید.از مامور بودن همه به قیام برای عدالت و دوری از انزوا و دوری از فاصله گرفتن از جامعه. احسنت و سلمنا. از عدالت گرایی نظری وعملی گفته اید. اینکه بخش نظری نیازمند اجتهاد صحیح و روشمنداز قرآن با بهره گیری عقل و رسیدن به نظریه ای با قابلیت مقاومت (بهتر است بگوییم جوابگویی) در مقابل انتقادات است و بخش عملی به معنی پیاده سازی در جامعه و ارائه الگو با توجه به واقعیت های حاکم و تحلیل درست از جامعه با عنایت به موانع و توجه به ظرایف است. خب خیلی عالی است. اینکه نگاه سیستمی به عدالت داشته و مکانیزیم تحقق آن را با مشارکت عدالت پژوهان فراهم کنیم بسیار عالیست. اگرموارد فوق نشان از نظریه عدالت شما که در کتاب" بازکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی "دارد ، بسیار بهره برده و استفاده کردیم. اما اگر در نقد سلوک علامه در حال تعریف عدالت گرایی مطلوب خود هستید،سوال این است علامه در کدامیک از این بخش ها مشکل دارد؟ فقط همانجا که معتقدید ایشان دور از جامعه بوده و جامعه را همایشی که دبیرش بودین و موسسه خودتان یا برخی نهادهای قدرت تعریف می کنید؟!آیا با همین تک نظر،مشغول کوبیدن علامه اید؟
هنوز باور ندارید که مدافع حضور علمادر عینیت جامعه را یا اعمال خود به کنج منزلش فرستاده ایم؟ باورندارید کسی که از کوچکترین ابزارها برای قیام بهره می جست را با زیرپانهادن آرمانها و رونمایی از عالم نما ها در حوزه و منبر ،محدود به قلم و کاغذ نموده ایم؟ هنوز ایشان را به عنوان یک عدالت پژوه قبول ندارید تا از نظراتش در باب نگاه سیستمی به عدالت یا تعاریف عدالت گرایی در بخش نظری،استفاده نمایید؟ شما خود را چگونه عدالت پژوه کاملی می دانید که هنوز نظریه تان را به طور کامل ارائه نکرده اید تا چه رسد به اجرایی کردن آن و سخن از قیام می زنید و سایر قیامگران را به سکوت متهم می نمایید و فاقد صلاحیت برای فریاد عدالت خواهی!
فرض بر این باشد که حکیمی قیام به عدالت نکرد و عدالت خواه نبود و عدالت گرا حساب نمی شود،آیا ایشان را میتوانید به عنوان یک ناقد برای نظریه عدالت ادعایی خودتان حساب کرده و حرمت نقاد را در باب ایشان به جا آورید؟ از کجای نظریه عدالت وفریاد عدالت خواهی استاد می ترسید؟ از عدم تحمل ظلم ، از لزوم تحقق عدل ، از محکوم کردن تکاثر و اسراف و یا از جامعه منهای فقرش؟
16- نوشته اید عدالت با اخلاق باید توام باشد. احسنت برشما. نتیجه گرفته اید عدالت گرایی با رعایت احکام شرعی لازم است. خب بسیار عالی. آنگاه می نویسید که عدالت گرایی بدون تحقیق کافی و رسیدن به حجت شرعی ،ظلم است. خب نتیجه این فرمایش در چنین فضایی چیست؟ آیا غیر از این است که من مخاطب نتیجه بگیرم که استاد مرحوم ، بدون تحقیق کافی و بدون حجت شرعی مطالبی گفته پس ظالم است در حق اجتماع؟ کجای این نشانه رعایت اخلاق است جناب آقای غلامی؟ با کدام تحقیق به چنین نتیجه ای نایل آمده اید ؟ به کدام حجت شرعی نظریه پردازی که تمام هم و غمش برپایی حکومت عدل علی ، اجرایی شدن عهدنامه مالک و تشکیل "حکومت مسانخ " است را چنین از دایره اخلاق و شرع بیرون افکنده و ظالمش می پندارید؟ "به کجا چنین شتابان"
17- از لزوم مرز بندی عدالت گرایان حقیقی و دروغین و هزینه زیاد این کار می نویسید. بی زحمت به صراحت بفرمایید علامه حکیمی عدالت خواه حقیقی بوده یا دروغین؟شما که وارد این گود شده و میخواهید هزینه بدهید و شهرتی کسب کنید. پس بفرمایید ایشان از دروغین ها بوده یا حقیقی ها؟ اگر ادعایتان عدالت خواهی دروغین ایشان است لطفا اثبات بفرمایید؟ لطفا دلایل روشن را بفرمایید؟ لطفا بفرمایید کجای کارمی لنگد؟ این وظیفه شرعا بر عهده شماست که با مستندات ، نه فقط اینکه ایشان وارد سیستم نشده و یا نقد به سیستم داشته ،ثابت کنید که ادعایتان صحیح است.
18- جایی می نویسید تساهل و تسامح در عدالت گرایی خطر دارد . جای دیگر می نویسید که ناامیدکردن مردم و کاستن از انگیزه مدیران انقلابی کار بدی است و تساهل و تسامح لازم دارد! چه کنم من مخاطب انقلابی. سکوت کنم یا داد بزنم؟ قیام کنم یا بخوابم در خواب غفلت؟ خودتان می نویسید راضی نیستین از وضع موجود. بگویید چه کرده اید برای اصلاح؟ چه کرده اید برای برپایی عدالت؟ آیا تساهل و تسامح پیش گرفته اید؟ آیا یکبار از خانه به نیت خروش بر بی عدالتی خارج شده اید یا گفته اید بگذار از خانه خارج شده و به دفترم بروم و در باب عدالت، نظریه پردازی کنم؟ تفاوت شما با استادی که در خانه استیجاری با آن وضع زیست ساده و در حد فقیرترین افراد جامعه،مشغول نظریه پردازی بوده و قیام به شمشیر نکرده ولی قیام به حکمت نموده چیست؟ استاد غلامی چرا وارد سیستم دولتی نشده و قیامتان را بروز نمی دهید؟ چرا برای تجلی نظریه عدالتتان ، الگو ارائه نمی دهید؟ شما که از موانع آگاهید چرا به صراحت نمی گویید این جامعه واین نظام نهایت حاکمیت عدل ممکن است و لاغیر؟
19- استاد غلامی نوع زیست شما در جامعه عدالت پژوهان و عدالت گرایان از کدامیک از انواعی است که برشمرده اید؟ خدای ناکرده ویروس مصلحت اندیشی در شما رسوخ کرده یا ویروس بی مسئولیتی در قبال نظام؟ شما که به صراحت اعلام نارضایتی از وضع موجود کرده وخود را در جرگه انقلابیون در صحنه، نه در خانه می دانید،برای اجرا و برپایی عدالت چه می کنید؟ آیا فقط منتظر نقدهای منتقدین می مانید تا آنها را به برچسب هایی مزین و دفع کنید؟ آیا برای اصلاح سیستم از دلسردی ها میترسید و اندکی مدیران قلیل انقلابی را هواداری می نمایید؟ چرا مقابل حجتی ها نایستاده و اجازه رشد آنها حتی در بیوت مراجع و سیستم دولتی را می دهید؟ اگر قیام نمی کنید و فریاد نمی زنید،کدام بیماری از انواع بیماری های روحانیت، شما را درگیرخود کرده است؟ شما از قشری از طلاب وروحانیون سخن گفته اید که وارد عرصه شده و عدالت گرایی حقیقی را پیگیرند.ای کاش از مشخصات ونشانه های این گروه ها برایمان بیشتر بنویسد تا آنها را خوب شناخته و با سایر عدالت خواهان دروغین به اشتباه نگیریم عزیزان را.
20- و اما موضوع جالب تفکیک. چند نکته درباب تفکیک مطرح کرده اید که به نظر قابل تامل است.نخست از شعب گفته اید.خب اگر تفکیک دارای شعب گوناگون است آیا شعبه ارائه شده توسط علامه حکیمی مقبول شما و یا سایر شعب هست یا نه؟ آیا کاسه های داغتر از آشی هم وجود دارد یا نه؟آیا شما اصل نظریه تفکیکی علامه را نقد می فرمایید یا شعب بعد از آن را؟ دوم اینکه تشابهی قائل شده اید در نقد نظرات برخی فلاسفه با نقد تفکیکیان بر ایشان. آیا همان فلاسفه نقاد هم ضد عقل قلمداد می شوند ؟ آیا آن نقدها نیز به معنی کنار گذاشتن عقل است و ضدیت با فلسفه؟ آیا فهم درست و عمیق فلسفه صدرایی شامل همه عموم جامعه اندیشمندان می شود یا باید این اندیشه ورزان از فهم عده ای دیگر تقلید کنند و مدعی فهم شوند؟ آیا صدرا خود ناقد فلاسفه قبل از خود نشده و فلسفه را در کشف حقیقت نیازمند عرفان ندانست؟ آیا این نیاز زیرسوال بردن عقل و فلسفه و متکی کردن عقل به کشف هست یا نه ؟ حال چرا فقط صدرا؟ چه اشکالی دارد فلسفه سینوی را پیگیری کنیم ؟ آیا صدرا غیر از التقاط و رفع بن بست های فلسفه با استفاده از کشف کار دیگری کرده است؟ آیا کشف در براهین عقلی دارای جایگاه است یا نه ؟ و هزاران آیای دیگر.
21- نوشته اید تفکیکیان پاسخ به این سوال دهند که با حذف فلسفه کدام دستگاه روشمند برای استفاده از عقل وجود دارد. بله سوال بسیار بجایی است.اما اگر از شما بخواهیم که به ما بگویید در زمان نبی خاتم و یا در دوران انسان 250 ساله (دوران امامت)چه روشی برای استفاده عقل مورد بهره برداری بوده کدام سیستم فلسفی را نام می برید؟لطفا بفرمایید تا بهره علمی واقعی از این مقاله نصیب ما گردد. همین وبس.
22- در انتهای مقاله مواردی در باب تفکیک به عنوان برچسبهایی مطرح کرده اید که ناچسب بوده و جواب آن در آثار خود علامه موجود است.این نقدها بسیار تکراری بوده و واقعا بوی کهنگی می دهد و جواب های آن فراوان داده شده و تکرار آن فقط برای عوام شاید فریبنده باشد والا خواص از پاسخ ها آگاهند. سطحی نگری،توهین وناسزا گویی به فلاسفه و عرفا،ترویج تفاسیر غلط ،تلاش برای اختلاف افکنی،تلاش برای کمرنگ کردن کاربردهای عقل،کنارنهادن قرآن وعقل در تفاسیر اتهامهای ناروایی هستد که شامل تفکیف شعبه حکیمی نشده و نخواهد شد و شما را مجدد به مطالعه عمیق با چشمی بینا و گوشی باز در آثار علامه فرامی خوانم. استاد معزز جناب آقای غلامی ،راه نقد تفکیک باز است اما این نقد بایستی متکی به مطالعات کافی و استنادهای دقیق باشد. شما به عنوان یک پژوهشگر فعال،بایستی اصول اولیه پژوهش را رعایت کرده و اصرار بر اثبات نظریه غالب در ذهن خویش نداشته بلکه به دنبال حقیقت باشید.منتظر نقد قویم حضرتعالی در باب تفکیک و نقد عدالت خواهی استاد حکیمی هستیم اما به شرط تحقیق و استناد و انصاف .
باتشکر از همراهی شما در مطالعه این جوابیه،در این متن از آثار علامه نقل مطلبی نشد تا این جواب از طرف شیفتگان یا شاگردان یا رهروان ایشان تلقی نشود. بلکه جوابی بود از طرف یکی از مطالعه کنندگان آثار ایشان . به امید ظهور مهدی،زنده کننده قرآن و نجات دهنده انسان.
و من الله توفیق
جواد عبدل زاده
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
باسلام و تقدیم احترام و آروزی بهروزی
طی دومطلب ارائه شده در تاریخ های ششم و شانزدهم شهریور ماه از طرف حضرتعالی در روزنامه فرهیختگان،در باب مرحوم استاد علامه محمدرضا حکیمی و به ظاهر نقدشخصی آن بزرگوار و اندیشه هایش توسط شما،با وجود پاسخ اولیه با عنایت به اصرار بر تداوم تفکر و اندیشه ورزی از طرف شما بزرگوار، این مرقومه را به حضور تقدیم می دارم. امید آنکه مورد تفکر و دقت قرار گیرد.
خرسندم که ناقد محترم در هر دو مطلب،نسبت به نظرخواهی از صاحبان اندیشه دعوت بعمل آورده و خویش را پذیرای مطالعه و تفکر در این نقدها دانسته است.ضمن استقبال از فضای نقد موجود(که البته قبلا نیز موجود بوده است) اینجانب نیز به عنوان یکی از علاقمندان آثار آن مرحوم و نه به عنوان یکی از وابستگان و شیفتگان آن استاد،مواردی را در باب فرمایشات شما که از علمی و انقلابی و مخلصانه بودن آن دفاع می فرمایید،به عرض می رسانم" تا که قبول افتد و که در نظر آید"
1- در مقدمه هر دوبحث ارائه شده اقرار به این مورد داشته اید که به خاطر انس علامه حکیمی با معارف قدسی اهل بیت عصمت و طهارت و زحمات در حد بضاعتشان در مسیر ترویج و تجمیع و نشر آن ،قدردان بوده و زحمات آن فقید سعید را نادیده نمی انگارید. این نوع نگرش،دیدگاهی است بسیار شایسته تقدیر به شرط آنکه در اوج مصیبت شاگردان و علاقمندان آن استاد و درحالیکه همه بزرگان علمی کشور از هر مسلک فکری،مشغول تقدیر و بیان افسوس از هجرت و طلب رحمت برای ایشان هستند،درفضای مجازی با آن توییت و در فضای حقیقی با مقاله نخست خویش، دل صاحبان عزا را بدرد نمی آوردید که این نه رسم جوانمردی است و نه شیوه "علمای ربانی".دقت کنیم که نمی شود در فضایی به قول شما عاطفی و احساسی است،نمک بر زخم پاشید و انتظار داشت که تقدیر و تشکر از غیرمغرضان فوران نماید.ای کاش رسم دیرین حرمت به اموات را حداقل تا چهلم استاد حفظ می نمودید.
جالب اینکه بیشتر از وفات استاد آنچه شما را ناراحت و دلخور نموده است،جوابهایی بوده است که در قبال توییت ناپخته از نظر زمانی،دریافت کرده اید و همین باعث شده تا جری تر شده و استادمرحوم را به شدیدترین حملات در مقاله اول مورد تفقد قرار دهید! جالب تر آنکه نوشته اید اطمینان دارید روح استاد فقید از این نوشته ها نامسرور نخواهد بود. ان شاء الله استاد حکیمی با آن وسعت فکری و عظمت روحی،از شما به خاطر فرمایشاتتان ناراحت نمی شوند اما مطمئنم از اینکه بارها و بارها از شرایط نقددرست در کتابهای خود نوشته و متاسفانه حوزیان عزیز همچنان از رعایت آن غافلند، دلگیر و افسرده خواهند گردید.ای کاش اندکی قبل از ارسال توییت به نیت خود در نوشتن و نشرش می اندیشید تا مقاله اول هیچگاه شکل نگیرد.
برای بنده عجیب است که چگونه به قول فرمایش تان ،نقدهایی که جا داشت در زمان حیات استاد منتشر شود به ساعات و روزهای بعد از حیات آن عزیز موکول شده و وظیفه روشنگری و تعهد به آزاد اندیشی بعد از رحلت ایشان به جوش و خروش می آید.چگونه به یکباره مجلس عزای عزیزی ،تبدیل به تریبون تبلیغی استادی می شود تا بتواند نام برند خویش را بر اذهان حک نماید آنهم نه با بیان فضایل ،بلکه به ذکر برخی باورهای غلط و قابل نقد.
2- استاد گرامی اینکه در هر دو مقاله اصرار دارید که جوابهایی که برای نقد شما خواهد آمد ناشی از فضای عاطفی و احساسی علاقمندان استاد خواهد بود و یا همه طرفداران استاد را به پاسخهای غیر علمی متهم می نمایید،این روش شایسته شما نیست. چگونه است که همه مخالفان توییت شما متهم به اجنبی و ضد انقلاب و سکولار بودن کرده و همه منتقدین خود را نیز در این جرگه به حساب می آورید؟چرا با زدن برچسب های سیاسی خطرناک و دادن کد های غلط به مخاطبین،ضمن مظلوم نمایی ،خود و فرمایشاتتان را حق جلوه می دهید؟آیا دشمن تراشی و خیال و وهم وجود نقشه دشمن در نقد اندیشه هایتان،مایه اثبات نظریاتتان می شود؟ پیشنهاد می شود حریت را در نقادی رعایت کرده و انتخاب راه درست را به اندیشه مخاطبین گرامی بسپارید. اگر استدلال هایتان آنقدر قوی هست که خللی به آن وارد نمی شود،از ارائه افکار نهراسید و قاعده "انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال" را رعایت نمایید. ای کاش برای فرار از اندیشه تراشی، دشمن تراشی نکنید. امید آنکه بعد از نگارش این نقد، امثال حقیر متهم به ارتباط با آلبانی و حجتی و احمدی نژادی و آخوندهای سکولار و عدالت خواهی قلابی نشویم که البته میزان در قلابی و اصیل بودن عدالت خواهی در مقاله دوم شما نیزمجهول مانده، که به موقع به نقد آن نیز خواهم پرداخت.
3- مرقوم فرموده اید که علامه تا پایان دهه شصت در جامعه حضور داشته و بعد از آن عزلت گزیده و خانه نشین شده.نوشته اید عمده تالیفات مربوط به پیش از انقلاب است و به همین خاطر بوی کهنگی داده و آثاری تاریخی به حساب می آیند. نخست خدمت شما محقق گرامی عرضه می دارم که با بررسی تاریخی فرمایش شما،نقص اطلاعات و نادرستی ادعا به خوبی روشن میشود.اینکه علامه تا قبل از دهه هفتاد فعالیت های قلمی و قدمی بسیاری داشته و بعد ازآن خانه نشین شده است ،کاملا نادرست است.کافی است به تاریخ چاپ تالیفات و آثار استاد مراجعه نمایید و ببینید که ایشان تا آخرین لحظات عمر،حتی در ماهای واپسین سال 1399 مشغول قلم زدن و نگارش اندیشه ها بوده اند.استاد که خود مروج اصطلاح "عالم حاضر" بوده حال چگونه خود غایب باشد؟. مگر نه این است که ترویج نظریه مکتب تفکیک که شما مخالف آن هستید،در دهه هفتاد رخ داده است؟ مگر نه این است که آثار استاد در دفاع از مقام عقل و الهیات الهی در مقابل الهیات بشری مربوط به دهه هشتاد است؟ مگر غیر از این است که "الحیات" اخوان حکیمی در دهه نود تکمیل شده است؟ پس استاد عزلت نگزیده و انزوا اختیار نکرده.
مطلب بعد اینکه آیا اصطلاح بوی کهنگی و یا برچسب آثار تاریخی زدن به آثاری که حیات در آن جاری بوده و همچنان از خورشید قرمز روی کتابهایش خون حماسه می جوشد،درست است؟ آیا این شیوه نشانگر حریت و آزادگی یک پژوهشگر است؟ هنوز که هنوز است ازنخستین آثار علامه حماسه جوانه زده و خون سرخ تشیع از آن می جوشد.شاید قصور از ما علاقمندان آثار ایشان بوده که خوب به معرفی آثار نپرداخته و خدا را شکر با رانت بیت المالی به تبلیغ آثار نپرداخته ایم ،والا چگونه ممکن است یک پژوهشگر با داشتن موسسه ای علمی از خروش کتابهای جلد سفید با خورشید قرمزش،غافل بوده باشد؟ حدس میزنم استادبعد از دهه 60، اثری مقبول اندیشه شما وهمفکرانتان تدوین نکرده است که شما چنین از ایشان و آثارشان چشم پوشیده اید. الحمدلله آثار علامه در دسترس همگان بوده و همه آزاد اندیشان می توانند با مطالعه آنها در باب بوی کهنگی و تاریخی بودن آنها قضاوت کرده ومغلوب تهمت شما بزرگوار نشوند.
درباب عدم حضور در مناصب دولتی و تجلی بیشتر در جامعه و ادعای علم داشتن و پز لباس دادن،چون استاد عالم عامل بوده و اهل خودنمایی نبوده اند،بله استاد از جامعه ی مطلوب شما و همفکرانتان غایب بوده و این مایه مباهات است نه دلیل بر نقصان. مسلک علامه برخلاف روش بسیاری،گیر افتادن در دام نام ها وتقلید کورکورانه از نوشته ها نبوده و نیست.مسلک علامه شخص پرستی و موسسه سازی و جایگاه تراشی برای اشخاص نیست. بلکه مسلک علامه شناخت حق است و بعد شناخت اهل آن. لذا علاقمندان به علامه، نه عاشق شخصیت و نه عاشق سخنرانی های غیر موجود ایشان و لحن بیان و کلامشان و نه تیپ و شمایلشان نیستند.بلکه آثار ایشان و مسلک فکریشان دل از اندیشه ورزان و تعقل مداران ربوده و خورشید قرمز کتابهایشان را هادی در دنیای مملو از ظلمت قرار داده است.
4- استاد را به دوری از دوستان انقلابی و متهم به فتاوایی خاص در باب نظام در مجالس محدود نموده اید.ای کاش اندکی در آثار موجود استاد مطالعه می نمودید تا بدانید استاد همانقدر که در آثار پیش از انقلابش از عدل و قسط سخن رانده و مردم را به قیام و تحرک دعوت نموده،و همانقدر که در ایام انقلاب به قول خودشان دوران "پیروزی بزرگ"، نسبت به بزنگاه ها و خطرهای موجود انذار داده،در آثار1358 از لزوم تصفیه برخی از انقلاب سخن رانده و در آثار سال 1359درباب وجود برخی انحراف ها و لزوم بازگشت به شعارهای انقلاب و فرمایشات امام امت قلم فرسایی کرده است. ای کاش غم نامه ایشان از عدم تحقق "تفسیر آفتاب"شان را مطالعه کنید تا ببیند چقدر آزاد مردانه مقصود خویش از آن کتاب را تحقق یافتن هدفها و ارزشها و برنامه و دستورالعمل های قرآن ومعارف اهل بیت می داند که صادق در هر عملکردی نبوده و گاهی غروب آفتاب عدالت اسلامی و قسط قرآنی و یا ممانعت از آن با ابری متراکم و مانعی ظلمانی مانع از فروغ گستری آن گردیده و صراحتا از خواننده آثارش می خواهد دین مورد نظر ایشان که همان اسلام بر دو پایه توحید و عدل است را ملاک قراردهند و مقهور اسامی و عناوین نشوند.آری استاد از انقلاب دور نیافتاد بلکه به اقرار بسیاری از دردمندان ،از همان اوایل ، نظام اسلامی دچار نفوذ برخی منافقین ضد دین گشته (خود شما هم به همین مطلب اذعان کرده اید)و اهداف والای آن در اثر همین نفوذها،دچار خلل و انحراف گردید. استاد تا آخر عمر بر تحرک و قیام برای عدالت تاکید داشت و آیا مگر هدف انقلاب1357 غیر از این بوده است که شما استاد را دور از انقلاب می شمارید؟ آیا سخن از عدالت زدن ،نقد و تخریب انقلاب است؟آیا سخن از رجعت به اهداف والای اسلامی ،نشان از قطع رابطه است؟ ای کاش تعریف شما را از دوستان انقلابی می دانستم؟
احساس می کنم در متهم کردن استاد به کم کاری در بین اندیشه ورزان نیز رعایت انصاف را نکرده اید.تعریف کار فرهنگی از نظر شما برای یک نظریه پردازچیست؟ آیا چون استاد موسسه ای از پول بیت المال تاسیس نکرده و پول مورد نیاز فقرا را تبدیل به دفتر و میز مدیریت برای خویش ننموده است،متهم به کم کاری است؟ آیا چون علامه به جای موسسه زدن برای عدالتخواهی و ایجاد بروکراسی برای تدوین اندیشه ها و به صف کردن محقق و پژوهشگر وبرگزاری همایش های ظالمانه،به ساده ترین میز تحریر عصر حاضر، اکتفا و در عوض به کارعَمَلی به جای ادعای عَلَمی پرداخته است،متهم به کم کاری است؟ اگرکار فرهنگی یعنی تولید اندیشه و ایجاد گزاره هایی برای تامل و تعقل،ارائه نظریه با پشتوانه و به چالش کشیدن افکار،دعوت مردم به تعقل راستین به جای تقلید و بردگی ذهنی،بله استاد در این باب کارهای بسیاری انجام داده که شما حتی آنها را تورق ننموده اید.شاید هرگاه کتاب تمام سفیدی دیده اید که خورشیدی قرمز رنگ بالای آن میخروشد ، از تن زدن به آن هراسیده اید که مبادا اندیشه در حصارتان ، فرصتی برای رهایی یافته و دچار ضرب آراء و اندیشه ها شود. ای کاش طبق ادعایتان نتایج موسسات پرکار از جمله موسسه خودتان را به مخاطبین عرضه فرمایید تا مایه عبرت بزرگان در باب کار فرهنگی باشد وکم کاری و پرکاری تعریفی مجدد گردد.
5- علامه حکیمی نه تنها به صدا و سیما بلکه به هیچ نهاد و ارگانی اجازه نداند که از شخصیت ایشان نردبانی برای ترقی ساخته و وجهه و آبروی ساختگی برای خویش دست و پا نمایند. می فرمایید هیچ سانسوری در کار نبوده اما در همین ایام کسالت ایشان و گزارشهای تهیه شده و حتی بعد از رحلت ایشان،عجیب ترین سانسورها در صدا و سیمای مملکت اسلامی رخ داده و "الحیات" استاد هرچقدر عظیم جلوه داده شده(که الحق نیز چنین است)آثار معارفی استاد از جمله آثار مربوط به مباحث کلامی و نظریه مهم تفکیک، تعمدا به فراموشی سپرده شد.چرا از کتابی که استاد آن را از لیست کتبش حذف و اجازه تجدید چاپ نداده بودند،مرتب یاد شد ولی از مکتبی که استاد مروج و معرف آن بودند هیچ سخنی به میان نیامد؟ آیا سانسور بالاتر از اینکه آثار استاد گزینشی مورد حذف و اضافه و تبلیغ و غفلت قرارگیرند؟ استاد نیازی به تبلیغ صدا وسیما نداشته و کلام و بیان ایشان در قلم و کاغذ تبلور یافته و الحمدلله به گوش بسیاری از عدالت خواهان در کشور و خارج از مرزها رسیده است.
از عدم حضور استاد در همایش گلایه داشته اید و رابطه چهل ساله دوستی استاد با علامه جعفری را به جمله ای خلاصه و نظر خویش بر این رابطه را تحمیل کرده اید. نخست اینکه استادهای بسیاری بر سر سن های همایشهای مشابه، مقام علمی شان به جایزه ای مادی تحقیر شده و دبیران آن همایشها افتخار کرده اند بر اجرای کاری عظیم! دوم اینکه همایش های مد نظر شما عزیزان که مجری و دبیر آن نیز بوده اید ،جامعه را به کدام هدف از اندیشه های بزرگانی مثل علامه جعفری نزدیک کرده و یا آشنا ساخته ؟ بگویید تا مخاطب این مرقومه نیز از آن غافل نشود. سوم اینکه ای کاش جواب استاد در رد دعوت جشنواره فارابی را چند بار بخوانید تا درد استاد را خوب بفهمید که ایشان عالم را حاضر در جامعه می خواهد، نه حاضر در همایش و روی سن .
6- در باب "الحیات" اخوان حکیمی که خود نیز مقر به استفاده از آن در گذشته و حال هستید، بایستی از بزرگان علم و اندیشه اسلامی نظر خواست نه عزیزان محصور در اندیشه های فلسفی .توجه کنید که هیچ کس الحیات را باکتب اربعه شیعه مقایسه نکرده ونخواهد کرد. اما بی شک قرار بر حدیث سازی نبوده است که استاد از غیر کلینی بهره ببرد.از سوی دیگر همانگونه که از مشخصات کتاب "کافی" ،تبویب بی مانند آن است،حتما "الحیات" نیز باب بندی بی نظیرش می تواند در طول تاریخ تشیع ، بی مانند باشد. فرموده اید شرحها ذوقی است و غیرمنسجم و ترجمه های دلبخواهی . اندیشمند عزیز جناب آقای غلامی،ای کاشی یکدور "الحیات" را بخوانید تا بفهمید که آنچه در طول 40 سال تلاش علمی در جمع آوری "الحیات" رخ داده دقیقا از یک هدف و آبشخور فکری نشات گرفته و برخلاف اندیشه بسیاری از مدعیان ،هر روز به رنگی جدید خودنمایی نکرده. آنچه "الحیات" را دل نشین کرده همین استمرار و مداومت بر اهداف و شرحهای بی نظیر آن بوده است ،والا که موسوعه های فراوان از موسسات کپی کار ، بسیار در جامعه موجود است و احتمالا مورد تایید شما. "الحیات" انسان را دچار گیجی و سردرگمی نمی کند،بلکه آنچه من مسلمان انقلابی را دچار حیرت می نماید،خواندن قواعد حکومت اسلامی و دیدن اعمال دور از آن است.شاید بهتر است به جای گیر افتادن در تعصب ها،به فکر انطباق اعمال با قوانین اسلامی و عمل به علوم اندوخته شده باشیم.
تذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که "الحیات "برای دوران محدود انقلاب نگاشته نشده و هدف آن جامعه مشتاق معارف ناب اسلامی در قالبی منظم وبه روز است که با وجود امکان نقادی آن، انحرافی انگاشتن آن ظلمی است غیر قابل بخشش. سردرگم کردن مردم از نظام اسلامی هدف" الحیات" نبوده ،اما خب شاید عاملان و مدیران در نظام اسلامی گاهی تعاریف صحیح از نظام اسلامی را چندان نپسندند. استاد خود در سال 1359 فریاد می زند که آیا قرار بوده نقد خوب در گذشته بکنیم و امروز بعد از پیروزی بزرگ ،عمل خوب نکنیم؟ آری "الحیات" میزانی است برای نظامی که می خواهد هرآن و هر لحظه اسلامی بماند . "الحیات" ترازویی است برای مدیرانی که خواهان اقتصاد اسلامی به جای اقتصاد تکاثری و جهنمی هستند. "الحیات" مایه حیات ارواحی است که هنوز به اقامه قسط و عدل امیدوارند. وبدانیم که شیطان همیشه در کمین است و حرکت بر مدار عدل،همیشه مشکل.
7- استاد را مشهور به عدالت گرایی قبل از انقلاب دانسته و از باب مباحث پراکنده و فاقد نظم علمی و داستان سرایی ها در باب عدالت از طرف ایشان گله دارید.متاسفم برای ناقدی که اصول نقد را رعایت نکرده و جایگاه خویش را آنقدر رفیع بپندارد که دچار کوری در دیدن حقایق گردد. اولا استاد عمرخویش را برای تکمیل "الحیات" گذاشته و این کار در اواسط دهه نود محقق شده است در زمانی نزدیک به هشتاد سالگی استاد و اوج مشکلات جسمی . ثانیا اگر به مجلدات "الحیات" دقت نمایید که نمی نمایید، ایشان تز فکری خویش را الحمدلله تکمیل و ارائه داده است آنهم با عزمی جزم. ثالثا الفاظی که بکار برده و آثار استاد را پراکنده کاری و فاقد نظم و داستان پردازی دانسته اید ، حتی اگر نقد کتاب ها باشد زشت است تا چه رسد به نقد نویسنده آنها.
جناب آقای غلامی جالب است در هر دو مقاله خود را نهایت علم و کار خود را کاری علمی قلمداد کرده و بقیه را از کار علمی برکنار می دانید. احتمالا کار علمی در حد تز دکتری ، همان آثار موسسات زیرنظر شماست با موضوعات تکراری،پروپوزال های کپی کاری ، نتایج از پیش مشخص و امتیازات اهدایی. چگونه از عدم رغبت استاد به یک کار علمی روشمند سخن می گویید وچگونه از عدم جلب نظر اندیشمندان ومتفکران سخن می رانید؟ با چه میزانی ؟ با چه عیارسنجشی؟ آیا پیامهای تسلیت صادره اندیشمندان و بزرگان را تورقی کردین وچنین قضاوت نابجایی نمودین؟ ما را به احساسی و عاطفی بودن متهم می کنید ،اما مطمئن باشید نقد استاد آنهم به این بی ادبی، سکوی پرتابی برای صعود شما نمی شود.
اگرشماجزوعالمان حاضر در جامعه می بودید ،حتما شاهد نقدهای مکرر آثار استاد در نشریات و حتی به صورت ویژه نامه و کتب مستقل چاپ شده بودید و چنین خود را بی عیب و استاد را غافل از اشکالات فکریش نمی دانستید. استاد طالب نقد بود و بارها و بارها خود را با نوشتن اندیشه ها و بیان نظریه هایش در معرض نقد تمام متفکرین جامعه بدون برچسب زدن و محدود کردن قرار داده و همیشه و همه حال دعوت به نقادی درست می کرد. ایشان حتی در نقد فلسفه نیز دوستان و به قول شما صاحبان تعصب به آثارش را به انصاف و رعایت اصول نقد دعوت و چارچوب های لازم را مطرح می کرد و ای کاش همان اصول از طرف ناقدان آثار استاد نیز رعایت می شد. ای کاش کمی از میز پرثمرتان،فاصله می گرفتین و می دیدید که دانش آموخته های سطوح پایین حوزه نیز خود را منتقد آثار علامه و مدافع فلسفه جازده و به این شیوه برای خود وجهه ای می اندوختن. شاید آنقدر فاصله از حوزه گرفته اید که نمی دانید مقابله با آثار علامه در حوزه ها،جزویکی از تکالیف محسوب می شود.شاید از نشریات آنقدر به دورین که ویژه نامه های انتقادی در باب استاد و آثارش از تمامی جناحهای فکری را ملاحظه نفرموده اید. جالب است شما و همفکرانتان از طرفداران قلیل استاد می ترسیدید و آنوقت درست در روز رحلت ایشان،وظیفه روشنگری و کمک به اعتلای اسلام عزیز ! به خاطر مبارکتان خطور کرده است؟ ترس امثال شما از طرفداران قلیل بوده یا استحکام اندیشه؟ استاد گرامی،اندیشه مکتوب موردی نیست که با مرگ جسمی نویسنده قابلیت استفاده و نقد نداشته باشدلذا شما و همه هفکران و صد البته همه مخاطبین را دعوت به مطالعه تمامی آثار استاد نموده و نقد تک تک آنها را از شما مطالبه می نماییم "تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد."
8- استاد عزیز،مرحوم علامه را به صفتی غیر قابل بیان موصوف و ایشان را عامل یاس در جامعه خوانده اید.ایشان را به صرف حدیث خوانی آنهم در جمع های محدود و انطباق های نادرست متهم کرده اید.ایشان را نه در باب نظریه پردازی عدالت ونه در باب ارائه الگو برای پیاده سازی عدالت موفق ندانسته اید. خب سلمنا. حال بگویید استادی که به قول شما در دهه هفتاد خانه نشین بوده است و جمع محدود علاقمند داشته و آثارش بوی کهنگی داشته، چه اصراری است به نظریه خواستن از اینچنین استادی و الگو خواهی از چنین انزوا طلبی ؟ ایشان ساکت،ایشان غایب،ایشان دور از جامعه،خب شمایی که در جامعه بودین و با متتد علمی و روشهای به روز آشنا و در متن جامعه حاضر بودین ،برای الگوی پیاده سازی عدالت در جامعه چه کرده اید؟ کو نظریه عدالتتان؟ کو الگوی مدنظرتان؟ الگو ونظریه را بدهید کافی است ،اجرایش پیشکش. آیا استاد جای شما را تنگ کرده بود یا اینکه نظریاتش ،خط بطلانی بر نظریات وبافته های ذهنی همفکرانتان قلمداد می شد؟ استاد که در انزوا بود شما صدای غرزدنش !! را از کجا می شنیدید؟ چرا آنچه خود داشتین از استاد تمنا میکردین؟
جالب است از سویی از گوشه گیری استاد گلایه می کنید و از سویی دیگر می نویسید که ارائه الگوی پیاده سازی عدالت کار اجرایی نیست و عالم عدالت پژوهی می خواهد که این امربزرگ را برعهده بگیرد. کدام عالم عدالت پژوه اینکار را کرده تا ما خود مبلغ او در جامعه باشیم؟ لطفا نام ببرید تا پیروش گردیم. استاد عزیز، خاصیت علامه این بود که عدالت پژوهی صرف را نیاز جامعه نمی دانست، بلکه عدالت خواهی را اصلی ترین نیاز برمی شمرد.
9- از اینکه استاد را به توصیف هوشمندی در مقابل عناصر زاویه دار با انقلاب ستوده اید از شما کمال تشکر را دارم.در باب عدم اطلاع استاد از جامعه و یا رساندن اطلاعات نادرست به استاد و درنتیجه انتقاد های نادرست به نظام،خواهشمندم لیست این انتقادهای نادرست را بفرمایید تا مردم خود قضاوت کنند. لطفا بفرمایید استاد در کدام آثار در قالب چه جملات و مفاهیمی انتقادهای نادرستی به نظام کرده اند تا مردم خود قاضی باشند.لطفا بفرمایید که دقیقا کدام عناصر زاویه دار با انقلاب و رهبری پیرامون ایشان را گرفته بودند ،تا مردم خود قضاوت کنند.
نوشته اید استاد کل نظام را به اشتباه متهم به بی عدالتی نموده است.اولا چنین اتهامی از طرف استاد هیچگاه صادر نشده و همیشه قالب،نقد بر نظام به جای تهمت حاکم بوده و از سوی دیگر استاد اگر نقدی کرده اند میزان را نیز تبیین نموده و مستندات روایی و قرآنی آن را بیان کرده اند.سعی وافر کرده اید در بند بند به ظاهر نقدعلمی تان، استاد را دور از جامعه نشان دهید اما جالب است آثار استاد،نامه های استاد، نقدهای استاد به جامعه نشان از حضور آگاهانه دارد نه حضور مقلدانه. نشان از "اجتهاد متحرک" دارد نه "اجتهادمنجمد". نشان از جوش و خروش دارد نه جمود و واماندگی. جناب آقای غلامی،نقد می تواند فقط یه نقطه مشخص و یک اثر و یا مجموعه آثار را شامل شود و پخته تر باشد.چه اصراری دارین که تمام زندگی یک فرد را نقد و خود را مطلع کامل بدانید،درحالیکه حتی کل آثار استاد را یکدور مطالعه نکرده اید. جناب آقای غلامی چرا از عدالتخواهی استاد و نظریه عدالت ایشان اینقدر هراسانید؟
10- قیام برای عدالت را در دو جنبه علمی و عملی دانسته و استاد را از هر دو، دست خالی معرفی کرده اید.هنوز هم در شک هستم از شمایی که برای عدالت خواهی استاد حتی از نظر علمی جایگاهی قائل نیستین، اما ایشان را به دوری از وادی عملی محکوم می نمایید. ای کاش کتاب به قول شما کهنه ی استاد به نام"امام در عینیت جامعه" را می خواندین. ای کاش می دیدین که استاد در انتهای مقدمه می نویسند نام این کتاب باید "عالم در عینیت جامعه" باشد. ای کاش مشاهده می فرمودین که استاد از سال 1354 در این کتاب فریاد بر می آورد که امام عینت گراست و عالم مدعی ماموم بودن نیز باید در متن جامعه حاضر و متناسب با آن دارای موضع باشد.جناب آقای غلامی،آثار استاد نشان می دهد که آیا استاد قیام علمی داشته اند یا نه؟ به نوشته خودشان بین "حکمت تدبیر و حکمت شمشیر" بررسی و اعلام موضع کرده اند یا نه؟ چرا مرتب استاد را به خانه نشینی متهم و مرتب گلایه می کنید؟ استاد در خانه ماند نه برای رفاه،نه برای آسودگی،بلکه برای همان قیامی که شما با میزتان در حسرت فهمیدن جزئی از اهدافش مانده اید. استاد در خانه ماند تا عزیزان عاشق قدرتی، عنان کار را در دست گرفته و از سواری بر اسب چموش قدرت لذت ببرید . استاد در خانه ماند تا مردم همچنان عالمی را بشناسند که دین به دنیا نفروخته و همچنان قلم به عدالت می زند. استاد در خانه ماند تا فرمایش معصوم در باب "جامعه منهای فقر" را تبیین کند تا بعد از ایشان،مردم به دین بدبین نشوند، بلکه دینداران را مورد مواخذه قرار دهند.
آیا استاد خود را محک نزده؟ آیا استاد به ظرافت ها آشنا نبوده؟ آیا استاد اهل عینیت بخشی نبوده؟ وااسفا از اینهمه بدبینی به نظریه پرداز عدالت خواه. قرار است اینچنین اندیشه ورزی را ترویج دهیم؟ کرسی آزاد اندیشی و اندیشه ورزی که مدافع آن هستیم این است؟ حق مشورت دهنده را خدمتتان یادآور می شوم که امام سیدالساجدین(ع) فرمود اگر از کسی مشورت گرفتی حقش این است که او را متهم نکرده و نظرش را بشنوی(خواه قبول کنی یا نه). آیا علامه حکیمی را به عنوان یک مشاور در امر عدالت خواهی قبول داشتین؟ آیا حقش را ادا کرده اید؟
جناب آقای غلامی خیلی ها دوست داشتند که حکیمی را وارد در سیستمی آلوده به ارتزاق از بیت المال و قلم زدن به نفع مسئولان نمایند (قبل و بعد از انقلاب) اما الحمدلله که او بسیار باتقوا تر از آن بود که حق را به لقمه نانی بفروشد.
11- استاد عزیز،مخاطب را از طریقی ترسانده اید که انتهای آن زوال تدریجی شیعه،خداحافظی با نهضت امام،سکولاریسم وهم آغوشی با اسلام آمریکایی است! هر خواننده ای بعد از شنیدن چنین انذارهایی ترس وجودش را فراگرفته و از ضمن بیزاری جستن از چنین طریقی و مدافعان آن ،درب تفکر و عقل را در این باب برای همیشه مسدود می سازد. به خدا حق دارد.من نیز از چنین طریقی بیزارم. اما بینی و بین الله منظورتان از این طریق،نظریه مکتب تفکیکی بوده که از دیدگاه شما کم مایه است و توخالی است؟ حیف نیست هزینه ای برای ایجاد چنین واهمه ای از اینچنین مکتب بی بنیه ای(در نظر شما) صرف و خرج شود؟ آیا احساس نمی کنید همین عامل باعث جذب برخی صاحبان اندیشه به سوی مطالعه و راستی آزمایی بیانات شما و اتهامات وارده گردد؟
حرف اصلی و درد دل خودتان را در نقد تفکیک زده اید.کلا نقد شما به استاد در همین بند است.گاهی تفکیکیان مورد سوال قرار می گیرند که شما با این نظریه راه علم و سوال و تعقل را بسته و مورد تهمت هستند که شما مدافع تعطیلی عقلید؟! حال همین عبارات شما نشانگر واقعیت مطلب است که حضرات مدافع فلسفه برای دفاع از مسلک خود حاضرند همه برچسب های موجود گذشته و آینده را نصیب یک نظریه کنند تا مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار نگیرد. توخالی و کم مایه و بی اثر خواندن تفکیک و سطحی نگر بودنش ،توهین است اما برچسب نیست. می توان توهین کننده را به اخلاق توصیه کرد،اما اینکه تفکیک را به برچسب اخباری گری ، عامل زوال تدریجی شیعه خواندن،باعث خداحافظی با نهضت امام قلمداد کردن،مساوی سکولاریسم شمردن و آن را هم آغوش اسلام آمریکایی قلمداد کردن ، متهم می کنید دلیلش چیست؟ جناب آقای غلامی بهتر نیست برای کوبیدن یک اندیشه چنان پیش روید آن اندیشه توان دفاع از خود را داشته باشد.انحصار گرایی تا کجا؟ آیا در منتسب کردن القاب به اندیشه یا هر فردی در نظام اسلامی،رعایت تقوا لازمه است یا نه؟ جناب آقای غلامی،مدافع محترم فلسفه،از چه میترسید ، از مکتب و اندیشه ای به قول خودتان توخالی؟ آیا این است دعوت به تعقل فلسفه؟ آیا این است روش دفاع علمی مورد ادعای فلسفه؟ آیا این است گره گشایی های فلسفی؟ چه کسی جرات دارد حضور فلسفه را تا شما مدافعان غیور حضور دارید در جامعه کمرنگ نماید؟ پس " لاتخف و لاتحزن"
12- چقدر از ته دل از صدای خرد شدن استخوان های تفکیک تمجید می کنید.مبارکتان باشد. ای کاش وقتی این صدا به چنین خروشی در گوش شما طنین افکنده،چنین این مکتب و اندیشه را در اذهان بزرگ نمی کردین. تفکیک استخوان خرد شده کجا و فلسفه ی به قول شما پرخروش که آن را منتسب به امور سیاسی می کنید تا اگر کسی چیزی گفت،ضد سیاست دینی اش جلوه دهید ،کجا؟ استاد عزیز از این اقلیت موجودومحصور در قم و مشهد هراس نداشته باشید اما از محصور کردن اندیشه،از عدم نقد اندیشه های خود ،از عدم به روز رسانی فلسفه،از تقلید متعصبانه از افکار قرون هفت و هشت بترسید که غرور بیجا ،بسیاری اوقات ریشه اندیشه ها را کنده است.
13- تهمت ضدیت تفکیک با عقل و تعقل و یاضدیتش با عرفان و فلسفه نشان از عدم شنیدن شدن ندای خالص فهمی دین در نظریه تفکیک وعدم مطالعه آثار علامه حکیمی دارد . با این حال این نظریه در دهه هفتاد مطرح شده و ربطی به سالهای اولیه انقلاب ندارد.از سوی دیگر با وجود تسلط کامل فلسفه به حوزه و دانشگاه و سیستم مدیریت، گلایه از عدم تمکین در قبال عقل برهانی و عقل ابزاری جای تعجب دارد؟ چرا مدعیان تساوی عقل و فلسفه ، هنوز از عملیاتی نشدن تعقل در نظام سخن می گویند؟ آیا نظریه پرداز نداشته اند یا الگو برای پیاده سازی ؟ و شاید دست آلبانی در کار است.
14- ثمره جهت گیری های فکری علامه حکیمی و طرفداری از آثار ایشان را باز به القابی ترسناک موصوف کرده و همچون کودکی که قرار است به نوعی او را از چیزی بترسانند،توهم لولو در ذهن مخاطب حک می نمایید. مطالعه آثار علامه نه باعث سکولاریسم می شود و نه تن به غرب زدگی سپردن.با سیر فکری علامه پیش رفتن نه خداحافظی از نهضت امام است و نه عدم برداشت صحیح و جامع از اسلام. باورداشت معادی من بر این اصل استوار است تک تک این تهمت ها در روزجزا نیازمند پاسخ گویی بوده و تا چنین مکتوبی موجود است،هر انحرافی ناشی از آن مستوجب عقاب خواهد بود. گاهی استغفار علمی نیز لازم است.
15- در مقاله دوم به زیبایی از عدالت گرایی سخن گفته اید.از مامور بودن همه به قیام برای عدالت و دوری از انزوا و دوری از فاصله گرفتن از جامعه. احسنت و سلمنا. از عدالت گرایی نظری وعملی گفته اید. اینکه بخش نظری نیازمند اجتهاد صحیح و روشمنداز قرآن با بهره گیری عقل و رسیدن به نظریه ای با قابلیت مقاومت (بهتر است بگوییم جوابگویی) در مقابل انتقادات است و بخش عملی به معنی پیاده سازی در جامعه و ارائه الگو با توجه به واقعیت های حاکم و تحلیل درست از جامعه با عنایت به موانع و توجه به ظرایف است. خب خیلی عالی است. اینکه نگاه سیستمی به عدالت داشته و مکانیزیم تحقق آن را با مشارکت عدالت پژوهان فراهم کنیم بسیار عالیست. اگرموارد فوق نشان از نظریه عدالت شما که در کتاب" بازکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی "دارد ، بسیار بهره برده و استفاده کردیم. اما اگر در نقد سلوک علامه در حال تعریف عدالت گرایی مطلوب خود هستید،سوال این است علامه در کدامیک از این بخش ها مشکل دارد؟ فقط همانجا که معتقدید ایشان دور از جامعه بوده و جامعه را همایشی که دبیرش بودین و موسسه خودتان یا برخی نهادهای قدرت تعریف می کنید؟!آیا با همین تک نظر،مشغول کوبیدن علامه اید؟
هنوز باور ندارید که مدافع حضور علمادر عینیت جامعه را یا اعمال خود به کنج منزلش فرستاده ایم؟ باورندارید کسی که از کوچکترین ابزارها برای قیام بهره می جست را با زیرپانهادن آرمانها و رونمایی از عالم نما ها در حوزه و منبر ،محدود به قلم و کاغذ نموده ایم؟ هنوز ایشان را به عنوان یک عدالت پژوه قبول ندارید تا از نظراتش در باب نگاه سیستمی به عدالت یا تعاریف عدالت گرایی در بخش نظری،استفاده نمایید؟ شما خود را چگونه عدالت پژوه کاملی می دانید که هنوز نظریه تان را به طور کامل ارائه نکرده اید تا چه رسد به اجرایی کردن آن و سخن از قیام می زنید و سایر قیامگران را به سکوت متهم می نمایید و فاقد صلاحیت برای فریاد عدالت خواهی!
فرض بر این باشد که حکیمی قیام به عدالت نکرد و عدالت خواه نبود و عدالت گرا حساب نمی شود،آیا ایشان را میتوانید به عنوان یک ناقد برای نظریه عدالت ادعایی خودتان حساب کرده و حرمت نقاد را در باب ایشان به جا آورید؟ از کجای نظریه عدالت وفریاد عدالت خواهی استاد می ترسید؟ از عدم تحمل ظلم ، از لزوم تحقق عدل ، از محکوم کردن تکاثر و اسراف و یا از جامعه منهای فقرش؟
16- نوشته اید عدالت با اخلاق باید توام باشد. احسنت برشما. نتیجه گرفته اید عدالت گرایی با رعایت احکام شرعی لازم است. خب بسیار عالی. آنگاه می نویسید که عدالت گرایی بدون تحقیق کافی و رسیدن به حجت شرعی ،ظلم است. خب نتیجه این فرمایش در چنین فضایی چیست؟ آیا غیر از این است که من مخاطب نتیجه بگیرم که استاد مرحوم ، بدون تحقیق کافی و بدون حجت شرعی مطالبی گفته پس ظالم است در حق اجتماع؟ کجای این نشانه رعایت اخلاق است جناب آقای غلامی؟ با کدام تحقیق به چنین نتیجه ای نایل آمده اید ؟ به کدام حجت شرعی نظریه پردازی که تمام هم و غمش برپایی حکومت عدل علی ، اجرایی شدن عهدنامه مالک و تشکیل "حکومت مسانخ " است را چنین از دایره اخلاق و شرع بیرون افکنده و ظالمش می پندارید؟ "به کجا چنین شتابان"
17- از لزوم مرز بندی عدالت گرایان حقیقی و دروغین و هزینه زیاد این کار می نویسید. بی زحمت به صراحت بفرمایید علامه حکیمی عدالت خواه حقیقی بوده یا دروغین؟شما که وارد این گود شده و میخواهید هزینه بدهید و شهرتی کسب کنید. پس بفرمایید ایشان از دروغین ها بوده یا حقیقی ها؟ اگر ادعایتان عدالت خواهی دروغین ایشان است لطفا اثبات بفرمایید؟ لطفا دلایل روشن را بفرمایید؟ لطفا بفرمایید کجای کارمی لنگد؟ این وظیفه شرعا بر عهده شماست که با مستندات ، نه فقط اینکه ایشان وارد سیستم نشده و یا نقد به سیستم داشته ،ثابت کنید که ادعایتان صحیح است.
18- جایی می نویسید تساهل و تسامح در عدالت گرایی خطر دارد . جای دیگر می نویسید که ناامیدکردن مردم و کاستن از انگیزه مدیران انقلابی کار بدی است و تساهل و تسامح لازم دارد! چه کنم من مخاطب انقلابی. سکوت کنم یا داد بزنم؟ قیام کنم یا بخوابم در خواب غفلت؟ خودتان می نویسید راضی نیستین از وضع موجود. بگویید چه کرده اید برای اصلاح؟ چه کرده اید برای برپایی عدالت؟ آیا تساهل و تسامح پیش گرفته اید؟ آیا یکبار از خانه به نیت خروش بر بی عدالتی خارج شده اید یا گفته اید بگذار از خانه خارج شده و به دفترم بروم و در باب عدالت، نظریه پردازی کنم؟ تفاوت شما با استادی که در خانه استیجاری با آن وضع زیست ساده و در حد فقیرترین افراد جامعه،مشغول نظریه پردازی بوده و قیام به شمشیر نکرده ولی قیام به حکمت نموده چیست؟ استاد غلامی چرا وارد سیستم دولتی نشده و قیامتان را بروز نمی دهید؟ چرا برای تجلی نظریه عدالتتان ، الگو ارائه نمی دهید؟ شما که از موانع آگاهید چرا به صراحت نمی گویید این جامعه واین نظام نهایت حاکمیت عدل ممکن است و لاغیر؟
19- استاد غلامی نوع زیست شما در جامعه عدالت پژوهان و عدالت گرایان از کدامیک از انواعی است که برشمرده اید؟ خدای ناکرده ویروس مصلحت اندیشی در شما رسوخ کرده یا ویروس بی مسئولیتی در قبال نظام؟ شما که به صراحت اعلام نارضایتی از وضع موجود کرده وخود را در جرگه انقلابیون در صحنه، نه در خانه می دانید،برای اجرا و برپایی عدالت چه می کنید؟ آیا فقط منتظر نقدهای منتقدین می مانید تا آنها را به برچسب هایی مزین و دفع کنید؟ آیا برای اصلاح سیستم از دلسردی ها میترسید و اندکی مدیران قلیل انقلابی را هواداری می نمایید؟ چرا مقابل حجتی ها نایستاده و اجازه رشد آنها حتی در بیوت مراجع و سیستم دولتی را می دهید؟ اگر قیام نمی کنید و فریاد نمی زنید،کدام بیماری از انواع بیماری های روحانیت، شما را درگیرخود کرده است؟ شما از قشری از طلاب وروحانیون سخن گفته اید که وارد عرصه شده و عدالت گرایی حقیقی را پیگیرند.ای کاش از مشخصات ونشانه های این گروه ها برایمان بیشتر بنویسد تا آنها را خوب شناخته و با سایر عدالت خواهان دروغین به اشتباه نگیریم عزیزان را.
20- و اما موضوع جالب تفکیک. چند نکته درباب تفکیک مطرح کرده اید که به نظر قابل تامل است.نخست از شعب گفته اید.خب اگر تفکیک دارای شعب گوناگون است آیا شعبه ارائه شده توسط علامه حکیمی مقبول شما و یا سایر شعب هست یا نه؟ آیا کاسه های داغتر از آشی هم وجود دارد یا نه؟آیا شما اصل نظریه تفکیکی علامه را نقد می فرمایید یا شعب بعد از آن را؟ دوم اینکه تشابهی قائل شده اید در نقد نظرات برخی فلاسفه با نقد تفکیکیان بر ایشان. آیا همان فلاسفه نقاد هم ضد عقل قلمداد می شوند ؟ آیا آن نقدها نیز به معنی کنار گذاشتن عقل است و ضدیت با فلسفه؟ آیا فهم درست و عمیق فلسفه صدرایی شامل همه عموم جامعه اندیشمندان می شود یا باید این اندیشه ورزان از فهم عده ای دیگر تقلید کنند و مدعی فهم شوند؟ آیا صدرا خود ناقد فلاسفه قبل از خود نشده و فلسفه را در کشف حقیقت نیازمند عرفان ندانست؟ آیا این نیاز زیرسوال بردن عقل و فلسفه و متکی کردن عقل به کشف هست یا نه ؟ حال چرا فقط صدرا؟ چه اشکالی دارد فلسفه سینوی را پیگیری کنیم ؟ آیا صدرا غیر از التقاط و رفع بن بست های فلسفه با استفاده از کشف کار دیگری کرده است؟ آیا کشف در براهین عقلی دارای جایگاه است یا نه ؟ و هزاران آیای دیگر.
21- نوشته اید تفکیکیان پاسخ به این سوال دهند که با حذف فلسفه کدام دستگاه روشمند برای استفاده از عقل وجود دارد. بله سوال بسیار بجایی است.اما اگر از شما بخواهیم که به ما بگویید در زمان نبی خاتم و یا در دوران انسان 250 ساله (دوران امامت)چه روشی برای استفاده عقل مورد بهره برداری بوده کدام سیستم فلسفی را نام می برید؟لطفا بفرمایید تا بهره علمی واقعی از این مقاله نصیب ما گردد. همین وبس.
22- در انتهای مقاله مواردی در باب تفکیک به عنوان برچسبهایی مطرح کرده اید که ناچسب بوده و جواب آن در آثار خود علامه موجود است.این نقدها بسیار تکراری بوده و واقعا بوی کهنگی می دهد و جواب های آن فراوان داده شده و تکرار آن فقط برای عوام شاید فریبنده باشد والا خواص از پاسخ ها آگاهند. سطحی نگری،توهین وناسزا گویی به فلاسفه و عرفا،ترویج تفاسیر غلط ،تلاش برای اختلاف افکنی،تلاش برای کمرنگ کردن کاربردهای عقل،کنارنهادن قرآن وعقل در تفاسیر اتهامهای ناروایی هستد که شامل تفکیف شعبه حکیمی نشده و نخواهد شد و شما را مجدد به مطالعه عمیق با چشمی بینا و گوشی باز در آثار علامه فرامی خوانم. استاد معزز جناب آقای غلامی ،راه نقد تفکیک باز است اما این نقد بایستی متکی به مطالعات کافی و استنادهای دقیق باشد. شما به عنوان یک پژوهشگر فعال،بایستی اصول اولیه پژوهش را رعایت کرده و اصرار بر اثبات نظریه غالب در ذهن خویش نداشته بلکه به دنبال حقیقت باشید.منتظر نقد قویم حضرتعالی در باب تفکیک و نقد عدالت خواهی استاد حکیمی هستیم اما به شرط تحقیق و استناد و انصاف .
باتشکر از همراهی شما در مطالعه این جوابیه،در این متن از آثار علامه نقل مطلبی نشد تا این جواب از طرف شیفتگان یا شاگردان یا رهروان ایشان تلقی نشود. بلکه جوابی بود از طرف یکی از مطالعه کنندگان آثار ایشان . به امید ظهور مهدی،زنده کننده قرآن و نجات دهنده انسان.
و من الله توفیق
جواد عبدل زاده
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث