بررسی دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری
انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری چهاردهم،بعد از دو جمعهی متوالی رای گیری،به پایان رسید و دکتر پزشکیان به عنوان رئیس جمهور منتخب،از 16 تیر این وظیفهی سنگین را برعهده گرفت.تبدیل رقابتهای سنگین حدود یکماهه به رفاقت،امری موجه و لازم و در ظاهر شاید سهل به نظر میرسد،اما بیشک برای 13 میلیون طرفدار دکتر جلیلی و به نوعی جبهه انقلاب،که با تمام توان حضور یافته و سعی در پیروزی داشتند،این شکست سنگین و مطمئنا بسیار تلختر از آن است که بتوان با جملات ترغیبی و تشویقی کامشان را شیرین نمود.
مشارکت چهل درصدی در دور اول و افزایش ده درصدی آن در دور دوم،اصل کاهش مشارکتها در انتخابات نیم دههی گذشته را همچنان تثبیت نموده و عدم ریشهیابی درست در این باب،مطمئنا میتواند تداوم مشارکتهای پایینتر از تراز جمهوری اسلامی را در پی داشته باشد،که بایستی چارهاندیشی عاجلی در این باب بعد از دلیلیابی مطابق با واقع،نمود.سخن در این نوشتار بیشتر متوجه شکست جبهه انقلاب در رقابت انتخاباتی اخیر است و درسهایی که لازم است سریعا و قبل از فراموشی مکتوب گردد،تا چراغ راهی باشد برای آینده.
مقدمتا به این نکته باید توجه داشت که جامعه متشکل از مردم و نظم اجتماعی حاکم بر آن است و همین نظم اجتماعی(قالب زیستی)است که باعث میشود تا اعمال فردی و ارادی تک تک اعضای جامعه،از حالت فردی خارج شده و صدور فعل اجتماعی(جمعی)محقق گردد.طبعا در اعمال فردی و اجتماعی،وضعیت محیطی موجود،وضعیت مفهوم از وضع حقیقی و وضعیت مراد و مطلوب،سه گانههایی هستند که مقدمه شروع عمل و تحقق فعل مبتنی بر اراده میشوند.
در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم،وضعیت حقیقی و محیطی موجود،وضعیتی کاملا به نفع جبهه موسوم به انقلاب یا همان اصولگرایان بود.دولت و مجلس و عدلیه همسو و متحد و شورای نگهبان همراه،تنفس سه ساله کشور در دوران دولت خدمتگذار مردم،شهادت نابهنگام و مظلومانه رئیس جمهور مردمی(در حال خدمترسانی به مردم)و حضور میلیونی مردم در مراسم تشیع شهدای خدمت،همه عواملی بودند که وضع موجود را بدل به محیطی مطلوب برای عمل جمعی مناسب و دلخواه این جبهه نموده بود.
وضعیت مطلوب و مراد نیز بی شک در تدوام دولت شهید رئیسی با روی کارآمدن نیرویی از جبهه انقلاب (اصولگراها)بود که میتوانست سنگر را حفظ و آمال و خواستههای اصول گرایان را در سپهر سیاسی اجتماعی کشور بر کرسی بنشاند.
تصدیق میفرمایید که این دو تصویر ذهنی از وضع موجود و آینده مطلوب،در زمان ثبت نام و بررسی صلاحیت کاندیداها،تصور غالب جبهه انقلاب از این انتخابات بود.اما گام دوم از مراحل شکلگیری عمل،مورد غفلت جبهه انقلاب قرار گرفته و متاسفانه شکست را باعث گردید.اینکه وضع مفهوم و فهم رخ داده از وضع موجود در ذهن برای جبهه انقلاب چه بوده،خود جای تامل است.
شاید وضع مفهوم جبهه انقلاب بعد از تایید صلاحیتها را بتوان چنین تصویرسازی نمود: 1. حذف چهرههای مطرح و رای آوری رقبا چون لاریجانی و جهانگیری توسط شورای نگهبان و حضور چهار نامزد همسو و به ظاهر همدل از جبهه انقلاب در انتخابات. 2. حضور دو چهرهی غیر کاریزمای خارج از جبهه انقلاب با شانس رای آوری بسیار پایین 3. هیجده میلیون رای شهید رئیسی در دوره گذشته به عنوان پشتوانه جبهه انقلاب با فاصله زمانی اندک و پیروزی این جبهه در انتخابات چندماه پیش مجلس که بسیج نیروها را سهلتر مینمود. 4. مشارکت پایین مردم به ظاهر ناشی از اقدامات هشت ساله دولتهای یازدهم و دوازدهم،که میتوانست در تداوم دولت مطلوب اصولگرایی کار را راحتتر نماید. 5. عدم تایید صلاحیت وزرای دولت شهید رئیسی که میتوانست جنگ و جدل داخلی بین اصولگرایان و هزینه شدن از اعتبار شهید رئیسی را به حداقل برساند. 6. عدم امکان حضور اصلاحطلبان به صورت گسترده در انتخابات به دلیل تحریمهای انتخابات گذشته(مخصوصا در چند ماه پیش از این)و عدم حضور کاندیداهای خاص ایشان در انتخابات.
چنین وضع مفهومی برای جبهه انقلاب،نتیجهای غیر از انتخاب آقای قالیباف یا جلیلی با آرای برآوردی حدود 15الی 18 میلیون در همان دور اول را نمیتوانست داشته باشد ومتاسفانه همین اندیشه تا ایام نزدیک روز انتخابات بدون واقعنگری و بدون بروزرسانی داشته و اطلاعات،تداوم یافت.غافل از اینکه اصلاحطلبان در تحرکی فوری،خواستههای فردی و حزبی و گروهی و حداکثری خود را به خواستهای جمعی و حداقلی بدل کرده و از ناچهرهای به نام دکتر پزشکیان که حتی در جمع حزبی اصلاح طلبان نیز خود را اصول گرا نامیده بود،چهرهای درخور ساختند،به طوری که در نظرسنجی ها به سرعت رشد داشته و کل جریان اصلاح طلبی قائل به راه قانونی انتخابات،پشتوانه او شدند.
جبهه انقلاب در جهت مقابله با این خطر،به تبلیغ راهحل تکراری و نخ نمای اتحاد روی آورده و از سوی دیگر سعی در دوقطبی سازی بدون بررسی در مناظرات کرد.راهحل نخ نمای اتحاد و وحدت از همان روز اول با حضور دو نامزد پوششی عیان و روشن،یعنی آقایان قاضی زاده و زاکانی،کاملا مشخص بوده و نمیتوانست سبد رای اصولگرایان را افزایش دهد.این کارکرد،فقط میتوانست سبد رای را بین آقای جلیلی و قالیباف به یکی از این دو اختصاص داده و با توجه به شرایط جبهه رقیب،یکی از این دو را راهی دور دوم نماید که همین اتفاق نیز بدون اتحاد و وحدت افتاد.از سوی دیگر،سیستم وحدت آفرینی اصولگرایان،کاملا غلط برنامهریزی شده و خود به خود از اول بر روی یکی از دو نفر،زوم کرده بود تا او کنار رفته و نفر دوم بالا بیاید و سبد رای به او اختصاص یابد.غافل از اینکه سبد رای این دو کاندیدا،از نظر اندیشه و منش و تفکر کاملا از هم جدا و غیر قابل تجمیع،بدون ریزش بود. پس فهم نادرست از وضع موجود(وضع مفهوم نادرست)مانع از اتحاد دو کاندیدا شد.
دو قطبیسازی غلط در جبهه انقلاب نیز ناشی از عدم فهم درست از وضع موجود بود.جبهه انقلاب از سوی بین خود و اصلاح طلبان،سعی در ایجاد دو قطبی نمودند در حالیکه نامزد ایشان به کیاست کامل،خود را از حزبی بودن و طرفداری دولت یازدهم و دوازدهم کنار کشیده و همراهان ستادی خویش را به نوعی گردن نگرفت.این امر برای مردم قابل قبول قرار گرفت و به نوعی چهار به یک شدن مناظرات،نوعی مظلومیت در تک نماینده اصلاح طلب ایجاد نموده و مقبولیت را بالا برد.از سوی دیگر جبهه انقلاب بر اساس کدام نظرسنجی و تصور،بر این نظر قطعی رسیده بود که مردم از دولت روحانی در کل ناراضی هستند،خود جای سوال دارد؟آیا این تصور نارضایتی،بیشتر به خاطر 18 میلیون رای به شهید رئیسی ایجاد شده بود،یا برنامهسازی و نظرسازیهای تلویزیونی تحت سلطه جبهه انقلاب؟این دو قطبیسازی این بار از سوی جبهه انقلاب پر رنگتر شد و متاسفانه نتیجه مطلوبی به بار نیاورد.
مایه تاسف اینکه،این جبهه در مهار دوقطبیسازی داخل جبهه نیز عاجز ماند.دو قطبی که بین طرفداران و حتی به صورت علنی بین ستاد دو کاندیدای اصلی جبهه رخ داد و تا پای صندوق نیز ادامه یافت.زیرآب زنی و خالی کردن پشت یکدیگر،بهترین فرصت را به رقیب داد تا رتبه برتر در دور اول انتخابات باشد و امیدش نسبت به دور دوم بسیار بسیار بالاتر رود.معلوم نیست جبهه انقلاب بر اساس کدام فهم از وضع موجود و وضع مطلوب،جنگ برنامه یا تجربه اجرایی و کارایی را بین دو کاندیدای داخلی خود نتوانست مدیریت و رفع نماید؟ بر اساس کدام فهم،نسبت به منتسب کردن نظر رهبری به یکی از این دو کاندیدا،سکوت اختیار کرد؟بر پایه کدام درک،فرمایشات رهبری در روز غدیر را به نفع خود و یکی از کاندیداهایش مصادره بدون تبیین لازم نمود؟
حاصل دوقطبی سازی ناشیانه بین خود و اصلاح طلبان،دو قطبی سازی بین دو کاندیدای اصلی خود،وارد کردن کاندیداهای پوششی عیان و عدم رسیدن به وحدت و اجماع،چیزی نبود غیر از دوم شدن در دور اول انتخابات و از دست دادن پشتوانه هیجده میلیونی رای شهید رئیسی و کاهش سبد رای متصور برای دور دوم.از همه بدتر و مهمتر،تبدیل شدن یک ناچهره،به چهرهای کاریزما و مطلوب و مورد امید برای حداقل ده و نیم میلیون نفر.
عمل جمعی بر اساس اشتباه برآوردی در فهم از وضع موجود در دور اول انتخابات در 8 تیر،هدف جبهه انقلاب را با شکست کامل مواجه نموده و یک انتخابات سهل و آسان را به ماراتنی سخت و دشوار بدل کرد.ماراتنی که سبد آرای اصولگرایان را کاهش داده و تقسیم نموده و از سوی دیگر،دو قطبی جلیلی و قالیباف،احتمال انتقال رای از سبد اصولگرایان به سبد اصلاح طلبان را افزایش داده و حتی دلخوریهای موجود ستادی در دور اول در همان یک هفته منتهی به دور دوم،را علنی نمود.
سوال این است که آیا جبهه انقلاب در دور دوم،فهم درستی از وضع موجود داشت یا نه؟ اگر فهم درستی شکل گرفته بود:1. نبایستی دو قطبی بین ستادهای اصولگرایان به شکل عیان رخ می نمود و بر ضد هم به متن پراکنی میپرداختند. 2.دو قطبی تصوری رضایت از دولت شهیدرئیسی و نارضایتی از دولت روحانی،نبایستی مورد پرداخت بیش از حد قرار گرفته و حتی سخنرانان در منابر به صورت سوال و جواب سرصفی مدرسهای،بر آن از مردم اقرار میگرفتند. 3.نبایستی لحن کلام دکتر جلیلی از یک لحن متین و تبینی،به یک لحن تهاجمی تغییر مییافت. 4. نبایستی با آمارسازی های غلط،سعی در تهییج مردم به سوی انتخاب کاندیدای اصولگرایی نموده و خود را به عنوان یک دروغگو قبل از انتخاب نهایی معروف مینمود.5.نبایستی خود را به نظرسنجی های نادرست مراکز وابسته دلخوش می نمود. و بسیاری از نبایستهایی که نشان از فهم غلط جبهه انقلاب از وضع موجود داشت.
انتخابات دور دوم برگزار شد و با افزایش مشارکتی که طبق آمار بیشتر به سمت رقیب جبهه انقلاب متمایل بوده است،با پیروزی آقای پزشکیان به اتمام رسید.جبهه ناقص الخلقه انقلاب(اصول گرایان)هم به کار خود پایان داد.از سویی حدود 13.5 میلیون پشتوانه رای برای آقای جلیلی ایجاد شد که نه تنها مایه تبریک و مباهات نیست،بلکه از بابت ریزش از 18 میلیون و به عدد مذکور،نیازمند تامل و تدبر جدی است.از سوی دیگر جبهه انقلابی که تا آخر انتخابات توان و جسارت لازم برای دعوت به افزایش مشارکت مردم نداشت،شروع به تبریک افزایش مشارکت و پیروزی ایران اسلامی در مقابل دشمنان نموده و باز خویشتن را از کاهش مشارکت مردمی در انتخابات به تغافل زده و سعی می کند با خود فریبی،شکست را فراموش کرده و به فکر پل سازی و رسیدن به پیروزی برنامه ریزی شده نباشد.
آیا اتاق فکر جبهه انقلاب در آینده هم در فهم خویش از جامعه و مردم،انجام وظیفه بدون نیل به هدف را در انتخابات هدفگذاری می نماید و از مردم فقط این انتظار را خواهد داشت؟آیا هنوز هم این جبهه روی تاثیر منبریها و مادحین روی نظر و رای مردم حساب باز میکند؟ آیا بازهم رئیس ستاد کاندیدای این جبهه قرار است در روز انتخابات،به جای تلاش برای افزایش مشارکت و جذب رای برای کاندیدای خویش،روی قرائت حدیث کساء تاکید خواهد کرد؟آیا این جبهه بدون دقت در آمار مشارکت روستایی،تصور خواهد نمود که سبد رای روستایی می تواند کاندیدای جبهه را به پیروزی رساند؟ آیا قرار است تحلیلهای نادرست از قومگرایی و اقلیتگرایی،در برنامهریزی برای انتخابات آینده نقش ایفاء نماید؟ آیا این جبهه همچنان روی شورای نگهبان برای رد صلاحیت کاندیداهای رقیب حساب باز کرده و از توان رقابتی خود،غافل خواهد شد؟آیا همچنان این جبهه به ارتش سایبری خویش برای فضاسازی های غیرموثر تکیه خواهد نمود؟
آنچه مشخص است اینکه نمیتوان بعد از شکست،خود را شاد نشان داد و شروع کرد به دلخوش کردن خویش،با پیامهای تبریک افزایش مشارکت،پیروزی ایران،هر رای، رایی است به نظام. جبهه انقلاب به وضوح در دو جمعه متوالی،شکست خورده در حالیکه وضع موجود تصویرسازی شده کاملا مطلوب این جبهه بوده و شاید نه بلکه مطمئنا غیر قابل تکرار،اما وضع مطلوب و مراد(هدف اصلی)حاصل نگردیده است.پیشنهاد میگردد به جای دلیل تراشی،به فکر دلیلیابی درست از دلایل شکست بوده و با فهم درست از وضع موجود و رخ داده،به فکر برنامهریزی برای عمل جمعی مطلوب در آینده بود.کی بود کی بود من نبودم،امروزچاره کار نیست. در این جریان،همه سیاست گذاران جبهه مقصرند.اینکه مردم به وظیفه خود در مشارکت عمل کردهاند،درست،اما اینکه در انتخاب اصلح مورد نظر جبهه انقلاب،همراهی نکردهاند،امری است که نیازمند واکاوی و جهد فراوان فکری و بیتعصب است. به امید این تلاش فکری لازم و ضروری .
انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری چهاردهم،بعد از دو جمعهی متوالی رای گیری،به پایان رسید و دکتر پزشکیان به عنوان رئیس جمهور منتخب،از 16 تیر این وظیفهی سنگین را برعهده گرفت.تبدیل رقابتهای سنگین حدود یکماهه به رفاقت،امری موجه و لازم و در ظاهر شاید سهل به نظر میرسد،اما بیشک برای 13 میلیون طرفدار دکتر جلیلی و به نوعی جبهه انقلاب،که با تمام توان حضور یافته و سعی در پیروزی داشتند،این شکست سنگین و مطمئنا بسیار تلختر از آن است که بتوان با جملات ترغیبی و تشویقی کامشان را شیرین نمود.
مشارکت چهل درصدی در دور اول و افزایش ده درصدی آن در دور دوم،اصل کاهش مشارکتها در انتخابات نیم دههی گذشته را همچنان تثبیت نموده و عدم ریشهیابی درست در این باب،مطمئنا میتواند تداوم مشارکتهای پایینتر از تراز جمهوری اسلامی را در پی داشته باشد،که بایستی چارهاندیشی عاجلی در این باب بعد از دلیلیابی مطابق با واقع،نمود.سخن در این نوشتار بیشتر متوجه شکست جبهه انقلاب در رقابت انتخاباتی اخیر است و درسهایی که لازم است سریعا و قبل از فراموشی مکتوب گردد،تا چراغ راهی باشد برای آینده.
مقدمتا به این نکته باید توجه داشت که جامعه متشکل از مردم و نظم اجتماعی حاکم بر آن است و همین نظم اجتماعی(قالب زیستی)است که باعث میشود تا اعمال فردی و ارادی تک تک اعضای جامعه،از حالت فردی خارج شده و صدور فعل اجتماعی(جمعی)محقق گردد.طبعا در اعمال فردی و اجتماعی،وضعیت محیطی موجود،وضعیت مفهوم از وضع حقیقی و وضعیت مراد و مطلوب،سه گانههایی هستند که مقدمه شروع عمل و تحقق فعل مبتنی بر اراده میشوند.
در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم،وضعیت حقیقی و محیطی موجود،وضعیتی کاملا به نفع جبهه موسوم به انقلاب یا همان اصولگرایان بود.دولت و مجلس و عدلیه همسو و متحد و شورای نگهبان همراه،تنفس سه ساله کشور در دوران دولت خدمتگذار مردم،شهادت نابهنگام و مظلومانه رئیس جمهور مردمی(در حال خدمترسانی به مردم)و حضور میلیونی مردم در مراسم تشیع شهدای خدمت،همه عواملی بودند که وضع موجود را بدل به محیطی مطلوب برای عمل جمعی مناسب و دلخواه این جبهه نموده بود.
وضعیت مطلوب و مراد نیز بی شک در تدوام دولت شهید رئیسی با روی کارآمدن نیرویی از جبهه انقلاب (اصولگراها)بود که میتوانست سنگر را حفظ و آمال و خواستههای اصول گرایان را در سپهر سیاسی اجتماعی کشور بر کرسی بنشاند.
تصدیق میفرمایید که این دو تصویر ذهنی از وضع موجود و آینده مطلوب،در زمان ثبت نام و بررسی صلاحیت کاندیداها،تصور غالب جبهه انقلاب از این انتخابات بود.اما گام دوم از مراحل شکلگیری عمل،مورد غفلت جبهه انقلاب قرار گرفته و متاسفانه شکست را باعث گردید.اینکه وضع مفهوم و فهم رخ داده از وضع موجود در ذهن برای جبهه انقلاب چه بوده،خود جای تامل است.
شاید وضع مفهوم جبهه انقلاب بعد از تایید صلاحیتها را بتوان چنین تصویرسازی نمود: 1. حذف چهرههای مطرح و رای آوری رقبا چون لاریجانی و جهانگیری توسط شورای نگهبان و حضور چهار نامزد همسو و به ظاهر همدل از جبهه انقلاب در انتخابات. 2. حضور دو چهرهی غیر کاریزمای خارج از جبهه انقلاب با شانس رای آوری بسیار پایین 3. هیجده میلیون رای شهید رئیسی در دوره گذشته به عنوان پشتوانه جبهه انقلاب با فاصله زمانی اندک و پیروزی این جبهه در انتخابات چندماه پیش مجلس که بسیج نیروها را سهلتر مینمود. 4. مشارکت پایین مردم به ظاهر ناشی از اقدامات هشت ساله دولتهای یازدهم و دوازدهم،که میتوانست در تداوم دولت مطلوب اصولگرایی کار را راحتتر نماید. 5. عدم تایید صلاحیت وزرای دولت شهید رئیسی که میتوانست جنگ و جدل داخلی بین اصولگرایان و هزینه شدن از اعتبار شهید رئیسی را به حداقل برساند. 6. عدم امکان حضور اصلاحطلبان به صورت گسترده در انتخابات به دلیل تحریمهای انتخابات گذشته(مخصوصا در چند ماه پیش از این)و عدم حضور کاندیداهای خاص ایشان در انتخابات.
چنین وضع مفهومی برای جبهه انقلاب،نتیجهای غیر از انتخاب آقای قالیباف یا جلیلی با آرای برآوردی حدود 15الی 18 میلیون در همان دور اول را نمیتوانست داشته باشد ومتاسفانه همین اندیشه تا ایام نزدیک روز انتخابات بدون واقعنگری و بدون بروزرسانی داشته و اطلاعات،تداوم یافت.غافل از اینکه اصلاحطلبان در تحرکی فوری،خواستههای فردی و حزبی و گروهی و حداکثری خود را به خواستهای جمعی و حداقلی بدل کرده و از ناچهرهای به نام دکتر پزشکیان که حتی در جمع حزبی اصلاح طلبان نیز خود را اصول گرا نامیده بود،چهرهای درخور ساختند،به طوری که در نظرسنجی ها به سرعت رشد داشته و کل جریان اصلاح طلبی قائل به راه قانونی انتخابات،پشتوانه او شدند.
جبهه انقلاب در جهت مقابله با این خطر،به تبلیغ راهحل تکراری و نخ نمای اتحاد روی آورده و از سوی دیگر سعی در دوقطبی سازی بدون بررسی در مناظرات کرد.راهحل نخ نمای اتحاد و وحدت از همان روز اول با حضور دو نامزد پوششی عیان و روشن،یعنی آقایان قاضی زاده و زاکانی،کاملا مشخص بوده و نمیتوانست سبد رای اصولگرایان را افزایش دهد.این کارکرد،فقط میتوانست سبد رای را بین آقای جلیلی و قالیباف به یکی از این دو اختصاص داده و با توجه به شرایط جبهه رقیب،یکی از این دو را راهی دور دوم نماید که همین اتفاق نیز بدون اتحاد و وحدت افتاد.از سوی دیگر،سیستم وحدت آفرینی اصولگرایان،کاملا غلط برنامهریزی شده و خود به خود از اول بر روی یکی از دو نفر،زوم کرده بود تا او کنار رفته و نفر دوم بالا بیاید و سبد رای به او اختصاص یابد.غافل از اینکه سبد رای این دو کاندیدا،از نظر اندیشه و منش و تفکر کاملا از هم جدا و غیر قابل تجمیع،بدون ریزش بود. پس فهم نادرست از وضع موجود(وضع مفهوم نادرست)مانع از اتحاد دو کاندیدا شد.
دو قطبیسازی غلط در جبهه انقلاب نیز ناشی از عدم فهم درست از وضع موجود بود.جبهه انقلاب از سوی بین خود و اصلاح طلبان،سعی در ایجاد دو قطبی نمودند در حالیکه نامزد ایشان به کیاست کامل،خود را از حزبی بودن و طرفداری دولت یازدهم و دوازدهم کنار کشیده و همراهان ستادی خویش را به نوعی گردن نگرفت.این امر برای مردم قابل قبول قرار گرفت و به نوعی چهار به یک شدن مناظرات،نوعی مظلومیت در تک نماینده اصلاح طلب ایجاد نموده و مقبولیت را بالا برد.از سوی دیگر جبهه انقلاب بر اساس کدام نظرسنجی و تصور،بر این نظر قطعی رسیده بود که مردم از دولت روحانی در کل ناراضی هستند،خود جای سوال دارد؟آیا این تصور نارضایتی،بیشتر به خاطر 18 میلیون رای به شهید رئیسی ایجاد شده بود،یا برنامهسازی و نظرسازیهای تلویزیونی تحت سلطه جبهه انقلاب؟این دو قطبیسازی این بار از سوی جبهه انقلاب پر رنگتر شد و متاسفانه نتیجه مطلوبی به بار نیاورد.
مایه تاسف اینکه،این جبهه در مهار دوقطبیسازی داخل جبهه نیز عاجز ماند.دو قطبی که بین طرفداران و حتی به صورت علنی بین ستاد دو کاندیدای اصلی جبهه رخ داد و تا پای صندوق نیز ادامه یافت.زیرآب زنی و خالی کردن پشت یکدیگر،بهترین فرصت را به رقیب داد تا رتبه برتر در دور اول انتخابات باشد و امیدش نسبت به دور دوم بسیار بسیار بالاتر رود.معلوم نیست جبهه انقلاب بر اساس کدام فهم از وضع موجود و وضع مطلوب،جنگ برنامه یا تجربه اجرایی و کارایی را بین دو کاندیدای داخلی خود نتوانست مدیریت و رفع نماید؟ بر اساس کدام فهم،نسبت به منتسب کردن نظر رهبری به یکی از این دو کاندیدا،سکوت اختیار کرد؟بر پایه کدام درک،فرمایشات رهبری در روز غدیر را به نفع خود و یکی از کاندیداهایش مصادره بدون تبیین لازم نمود؟
حاصل دوقطبی سازی ناشیانه بین خود و اصلاح طلبان،دو قطبی سازی بین دو کاندیدای اصلی خود،وارد کردن کاندیداهای پوششی عیان و عدم رسیدن به وحدت و اجماع،چیزی نبود غیر از دوم شدن در دور اول انتخابات و از دست دادن پشتوانه هیجده میلیونی رای شهید رئیسی و کاهش سبد رای متصور برای دور دوم.از همه بدتر و مهمتر،تبدیل شدن یک ناچهره،به چهرهای کاریزما و مطلوب و مورد امید برای حداقل ده و نیم میلیون نفر.
عمل جمعی بر اساس اشتباه برآوردی در فهم از وضع موجود در دور اول انتخابات در 8 تیر،هدف جبهه انقلاب را با شکست کامل مواجه نموده و یک انتخابات سهل و آسان را به ماراتنی سخت و دشوار بدل کرد.ماراتنی که سبد آرای اصولگرایان را کاهش داده و تقسیم نموده و از سوی دیگر،دو قطبی جلیلی و قالیباف،احتمال انتقال رای از سبد اصولگرایان به سبد اصلاح طلبان را افزایش داده و حتی دلخوریهای موجود ستادی در دور اول در همان یک هفته منتهی به دور دوم،را علنی نمود.
سوال این است که آیا جبهه انقلاب در دور دوم،فهم درستی از وضع موجود داشت یا نه؟ اگر فهم درستی شکل گرفته بود:1. نبایستی دو قطبی بین ستادهای اصولگرایان به شکل عیان رخ می نمود و بر ضد هم به متن پراکنی میپرداختند. 2.دو قطبی تصوری رضایت از دولت شهیدرئیسی و نارضایتی از دولت روحانی،نبایستی مورد پرداخت بیش از حد قرار گرفته و حتی سخنرانان در منابر به صورت سوال و جواب سرصفی مدرسهای،بر آن از مردم اقرار میگرفتند. 3.نبایستی لحن کلام دکتر جلیلی از یک لحن متین و تبینی،به یک لحن تهاجمی تغییر مییافت. 4. نبایستی با آمارسازی های غلط،سعی در تهییج مردم به سوی انتخاب کاندیدای اصولگرایی نموده و خود را به عنوان یک دروغگو قبل از انتخاب نهایی معروف مینمود.5.نبایستی خود را به نظرسنجی های نادرست مراکز وابسته دلخوش می نمود. و بسیاری از نبایستهایی که نشان از فهم غلط جبهه انقلاب از وضع موجود داشت.
انتخابات دور دوم برگزار شد و با افزایش مشارکتی که طبق آمار بیشتر به سمت رقیب جبهه انقلاب متمایل بوده است،با پیروزی آقای پزشکیان به اتمام رسید.جبهه ناقص الخلقه انقلاب(اصول گرایان)هم به کار خود پایان داد.از سویی حدود 13.5 میلیون پشتوانه رای برای آقای جلیلی ایجاد شد که نه تنها مایه تبریک و مباهات نیست،بلکه از بابت ریزش از 18 میلیون و به عدد مذکور،نیازمند تامل و تدبر جدی است.از سوی دیگر جبهه انقلابی که تا آخر انتخابات توان و جسارت لازم برای دعوت به افزایش مشارکت مردم نداشت،شروع به تبریک افزایش مشارکت و پیروزی ایران اسلامی در مقابل دشمنان نموده و باز خویشتن را از کاهش مشارکت مردمی در انتخابات به تغافل زده و سعی می کند با خود فریبی،شکست را فراموش کرده و به فکر پل سازی و رسیدن به پیروزی برنامه ریزی شده نباشد.
آیا اتاق فکر جبهه انقلاب در آینده هم در فهم خویش از جامعه و مردم،انجام وظیفه بدون نیل به هدف را در انتخابات هدفگذاری می نماید و از مردم فقط این انتظار را خواهد داشت؟آیا هنوز هم این جبهه روی تاثیر منبریها و مادحین روی نظر و رای مردم حساب باز میکند؟ آیا بازهم رئیس ستاد کاندیدای این جبهه قرار است در روز انتخابات،به جای تلاش برای افزایش مشارکت و جذب رای برای کاندیدای خویش،روی قرائت حدیث کساء تاکید خواهد کرد؟آیا این جبهه بدون دقت در آمار مشارکت روستایی،تصور خواهد نمود که سبد رای روستایی می تواند کاندیدای جبهه را به پیروزی رساند؟ آیا قرار است تحلیلهای نادرست از قومگرایی و اقلیتگرایی،در برنامهریزی برای انتخابات آینده نقش ایفاء نماید؟ آیا این جبهه همچنان روی شورای نگهبان برای رد صلاحیت کاندیداهای رقیب حساب باز کرده و از توان رقابتی خود،غافل خواهد شد؟آیا همچنان این جبهه به ارتش سایبری خویش برای فضاسازی های غیرموثر تکیه خواهد نمود؟
آنچه مشخص است اینکه نمیتوان بعد از شکست،خود را شاد نشان داد و شروع کرد به دلخوش کردن خویش،با پیامهای تبریک افزایش مشارکت،پیروزی ایران،هر رای، رایی است به نظام. جبهه انقلاب به وضوح در دو جمعه متوالی،شکست خورده در حالیکه وضع موجود تصویرسازی شده کاملا مطلوب این جبهه بوده و شاید نه بلکه مطمئنا غیر قابل تکرار،اما وضع مطلوب و مراد(هدف اصلی)حاصل نگردیده است.پیشنهاد میگردد به جای دلیل تراشی،به فکر دلیلیابی درست از دلایل شکست بوده و با فهم درست از وضع موجود و رخ داده،به فکر برنامهریزی برای عمل جمعی مطلوب در آینده بود.کی بود کی بود من نبودم،امروزچاره کار نیست. در این جریان،همه سیاست گذاران جبهه مقصرند.اینکه مردم به وظیفه خود در مشارکت عمل کردهاند،درست،اما اینکه در انتخاب اصلح مورد نظر جبهه انقلاب،همراهی نکردهاند،امری است که نیازمند واکاوی و جهد فراوان فکری و بیتعصب است. به امید این تلاش فکری لازم و ضروری .